جدول جو
جدول جو

معنی نتاش - جستجوی لغت در جدول جو

نتاش
(نِ)
خوش و خرم. (فرهنگ نظام) (جهانگیری). در سنسکریت ’نیتاش’ بمعنی کسی که آرزویش برآورده شده است، و معنی فارسی مجاز آن. (فرهنگ نظام)
لغت نامه دهخدا
نتاش
(نُتْ تا)
مردمان عیار. (ناظم الاطباء). عیاران. (آنندراج) (منتهی الارب) (معجم متن اللغه) (اقرب الموارد) ، مردمان فرومایه و سفله. (ناظم الاطباء). فرومایگان. (آنندراج) (منتهی الارب) (از معجم متن اللغه) (اقرب الموارد). مفرد آن ناتش است. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نوتاش
تصویر نوتاش
(پسرانه)
همیشه، دایم
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آتاش
تصویر آتاش
(پسرانه)
آداش، همنام
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نتاج
تصویر نتاج
نسل و نژاد، آنچه از گله و رمه زاییده شود، بچه ای که از چهارپایان به وجود آید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نباش
تصویر نباش
کسی که قبرها را نبش می کند، کفن دزد، گورشکاونه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نقاش
تصویر نقاش
کسی که صورت کسی یا چیزی را بر روی کاغذ یا چیز دیگر نقش کند، صورتگر، چهره پرداز، کارگری که در و دیوار ابنیه را رنگ آمیزی می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آتاش
تصویر آتاش
آداش، نسبت میان دو تن که یک نام داشته باشند، همنام، هم اسم
فرهنگ فارسی عمید
(اِ تِ)
سر بیرون آوردن گیاه از زمین پیش از آنکه بیخش برآید. (ناظم الاطباء). سر بیرون آوردن گیاه از زمین پیش از آنکه ریشه بدواند. (از اقرب الموارد)، طلب نیکویی کردن از کسی. (از اقرب الموارد). نزدیک کسی شدن (و) نیکویی جستن. (مصادر زوزنی از یادداشت مؤلف) :
خرد باستفادۀ او برگماشت وقت تمام (کذا)
بانتجاع رود گوش من بیانش را.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 815).
هم آخر بنگزیرد از نقد و جنسی
که مستغنیم دارد از انتجاعی.
خاقانی.
از اکناف عالم تجار و اصحاب انتجاع و طالبان اعمال و اشغال رسیده بودند. (جهانگشای جوینی)
لغت نامه دهخدا
(تَ غُ)
پنهان عیب کردن کسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). به پنهانی خشم گرفتن کسی را و در قاموس پنهان عیب کردن کسی را. (از اقرب الموارد). رجوع به نتش شود
لغت نامه دهخدا
(مِ)
موی چینه. (تفلیسی). خارچینه. منقاش. (دهار). آهنی است که بدان موی بینی و جز آن برکنند. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). منقاش. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از نفاش
تصویر نفاش
حلاج، پنبه زن، متکبر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نغاش
تصویر نغاش
بدبده استرلیایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نقاش
تصویر نقاش
نگارگر، صانع نقش، صورتگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نتاج
تصویر نتاج
بچه ای که از چهارپایان بوجود آید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نباش
تصویر نباش
کفن دزد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نقاش
تصویر نقاش
((نَ قّ))
صورتگر، چهره پرداز، کسی که در و دیوار و جز آن را رنگ می کند، رنگ کار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نتاج
تصویر نتاج
((نِ))
نسل، نژاد، بچه چهارپایان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نباش
تصویر نباش
کسی که قبرها را نبش می کند، کفن دزد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نقاش
تصویر نقاش
نگارگر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نقاش
تصویر نقاش
Painter
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از نقاش
تصویر نقاش
peintre
دیکشنری فارسی به فرانسوی
وحشتناک، نکره ی حیوانات، نتراشیده
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از نقاش
تصویر نقاش
pelukis
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از نقاش
تصویر نقاش
চিত্রশিল্পী
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از نقاش
تصویر نقاش
चित्रकार
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از نقاش
تصویر نقاش
pittore
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از نقاش
تصویر نقاش
художник
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از نقاش
تصویر نقاش
pintor
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از نقاش
تصویر نقاش
Maler
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از نقاش
تصویر نقاش
schilder
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از نقاش
تصویر نقاش
художник
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از نقاش
تصویر نقاش
malarz
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از نقاش
تصویر نقاش
pintor
دیکشنری فارسی به پرتغالی