- نبوکدنصر (نِ کَ نِصْ صَ)
یا بخت النصر یا نبوخدنصر. از سلاطین بزرگ بابل و معاصر با دانیال نبی است. در قاموس کتاب مقدس آمده است: نبوکدنصر و نبوخدنصر (بمعنی: تا نبوتاج را محافظت نماید) این دو لفظ لقب پادشاه بابل است که پسر نبوپولاسر و مؤسس مملکت بابل بود، وی مشهورترین پادشاهان سلسلۀ خود بلکه میتوان گفت که مشهورترین سلاطین دنیا بوده است و در کتابهای ملوک و تواریخ ایام عزرا و نحمیا و استر و ارمیا و خصوصاً در دانیال مذکور است و برخی از حکایات وی از آثار قدیمۀ آن شهر معلوم می شود و در موزۀ برلین سنگی است که تصویر سر نبوخدنصر بر آن منقوش و این کلمات نیز بر آن مکتوب است: ’نبوکد نصر شهریار بابل این را در مدت حیات خود محض اکرام و احترام مولای خود، مردوخ ساخت’، و از مفاد قصص و حکایات چنان معلوم میشود که پدر نبوکدنصر او را به جنگ فرعون ’نکو’ امر فرمود، وی را در حوالی ’کرکمیش’ در 605 قبل از میلادمغلوب ساخت و از آن جمله آنچه را آن پادشاه در بین النهرین و شام و فلسطین داشت متصرف گشته اورشلیم را مفتوح و بعضی از اهالی را که دانیال و رفقایش نیز از آن جمله بودند با خود به اسیری برد، از آن پس چون واقعۀ فوت پدر گوشزد وی گردید به بابل مراجعت نموده به تخت شهریاری برآمد و رؤسای عساکر خود را امر نمودکه اسیران یهود و فنیقیه و شام و مصر را به بابل آورند و از این حوادث و وقایع درک عبارتی که در کتاب دوم پادشاهان وارد شده است آسان خواهد بود که میگوید ’در ایام او نبوکدنصر پادشاه آمد و یهویاقیم سه سال بندۀ او بود’ و لقب پادشاه درباره وی اشاره بدان است که رفعت و علو شأن و درجۀ وی به کجا خواهد رسیدو سه سال مذکور از 605 تا 603 قبل از میلاد می باشد. از آن پس یهویاقیم در سال 602 قبل از میلاد بر وی عاصی شد و خداوند نیز جنگجویان کلدانیان و ارامیان و موآبیان و عمونیان را بر وی مسلط گردانید، پس از آن نبوکدنصر عساکر خود را به اورشلیم فرستاد و یهویاقیم را اسیر و دستگیر کرد و بالاخره آزاد کرد. پس از یهویاقیم پسرش یهویاکین به سلطنت رسید و نبوکدنصر سه باره بر اورشلیم حمله برده آن را محاصره نمود و یهویاکین تسلیم وی شد، او نیز شهر را مفتوح ساخته خانه خداوند و قصر سلطنتی را متصرف گشت و همگی را به بابل به اسیری برد و ’متنیا’ را به پادشاهی اورشلیم گماشت و او را صدقیا نام کرد، صدقیا نیز بعد از ده سال عاصی شد و نبوکدنصر برای بار چهارم به اورشلیم حمله کرد و بر شهر مسلط شدو او پسر صدقیا را پیش چشم پدر بکشت و چشمهای صدقیارا نیز برکند و در 588 قبل از میلاد او را با خود به اسیری به بابل برد. و اما ارمیا که از غلبۀ نبوکدنصر نبوت نموده و خبر داده بود در حضور وی محترم گشته وی را از زندان برآورد و آنچه لازمۀ تلطف بود در حق وی معمول داشت. علی الجمله نبوکدنصر پادشاهی عظیم بود که دانیال وی را ملک الملوک می نامد، وی بابل را با باغهای مرتفعه بر تپه های مصنوعی که به هیأت تپه های طبیعی ساخته بود ازبرای خشنودی و نزهت خاطر زوجه خود آراسته بود، چه که زوجه وی از شهر و مملکتی که دارای کوهستان بود، آمده بود و این باغها از جملۀ عجایب دنیامحسوب بود و رودها و اصیلهای بسیار ازبرای مشروب ساختن اراضی ساخت و از جمله مطالبی که دلالت بر عظمت و اهمیت بناهای وی میکند آن است که نه عشر آجرهائی که در بابل یافت شده اسم وی بر آنها مکتوب است، لکن حاکم ظالم و سخت دلی بود چنانکه پسران صدقیا را در جلو چشم پدر مقتول ساخته و مجوسیان و ساحرانی را که بر تفسیر خوابهای وی قادر نبودند امر به قتل نمود و اهالی را امر نمود که نفس وی را عبادت نمایند و با وجودی که وی پادشاه آسمانها را پرستش می نمود گمان میرود که پادشاه آسمانها را یکی از خدایان فرض مینمود نه اینکه وی را خدای واحد میدانست. وی به سال 561 قبل از میلاد بدرود جهان گفت. مدت سلطنتش 44 سال بود. (از قاموس کتاب مقدس صص 871- 873). و نیز رجوع به بخت النصر شود
