- نبض
- تپش
معنی نبض - جستجوی لغت در جدول جو
- نبض
- جنبش رگ در انسان و حیوان، حرکت قلب، ضربان قلب، اثر خارجی کار سرخرگ ها که فقط در جایی از بدن احساس می شود که سرخرگ در زیر پوست و روی استخوان قرارگرفته باشد مانند مچ دست و گیجگاه
- نبض
- هر رگ جنبنده در بدن، رگ، تعداد نبض انسان در هر دقیقه 07 الی 57 مرتبه میزند اما هنگام بیماری یا هیجان تعداد آن بیشتر می شود، ضربان قلب کودک بیش از سالمندان است
- نبض ((نَ))
- ضربان قلب، جنبیدن رگ
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مار، کوته بالا
دلزنگاه
در فرانسوی دلزننگار تبرگ نگار آلتی که بوسیله آن منحنی نبض شریانی رارسم میکنند. اصل این دستگاه برپایه زیادترمحسوس کردن وظاهرنمودن موج شریانی استواراست. نبض نگاری که معمولادر پزشکی بکار میرودبنام نبض نگارریچاردسون (نام سازنده اش) موسوم است وآنرابدورمچ دست می بندندبطوری که دگمه نبض نگاربرروی شریان رادیال درمحل ناودان نبض قرارگیرد
نبض شناس پزشک
آنجاازبدن که جهش نبض قابل حس باشد مانند: مچ دست شقیقه وغیره: پس آنگاه زدبوسه بردست شاه بمالیدانگشت برنبضگاه. (نظامی لغ)
عمل نبض شناس، معرفت انواع نبض وآن شعبه ای ازطب است
دلزنه شناس تبرگشناس پزشک که بوسیله لمس نبض حالت بیمارراتشخیص دهد: دست رباب رامجس تیزوضعیف وهرنفس نبض شناس بررگش نیش عنای نوزند. (خاقانی. سج. 459)
آلتی که روی شریان زند اعلا وصل می شود و ضربان های آن را ثبت می کند، اسفیگموگراف
پزشکی که با گرفتن نبض بیمار حالت او را تشخیص دهد، نبض شناسنده
رسید، برگه فروش
باره بارو، گرداگرد پیرامون شهر، آغل سر پناه، اندرونه روده، همسر، جایباش میانه میانه چیزی، بنیاد بنلاد، همسر، درخت انبوه پر برگ زن همسر مرد جایگاه گوسفند، محل سکنای طایفه، حصار قلعه باره، برج بارو، پیرامون شهر گرداگرد، روده، آنچه که در اندرون شکم باشد (سوای دل)، رسن پالان که بجانب زمین باشد جمع ارباض
جنبش، جنبیدن، آواز، افتادن نیرو، بیش از اندازه باطل شدن حق کسی باطل شدن حق کسی
تیری که با کمان اندازند
نبض گیرنده، نبض شناس، پزشک
تکان دادن جامه یا شاخۀ درخت، نگریستن به مکان تا آنچه را که در آن است خوب بشناسد
بار درخت سدر، میوۀ درخت سدر
گیاه، هر رستنی که از زمین بروید، گیا، گیه، گیاغ، علف، نبات، کلأ
شکستن عهدو پیمان، شکستن، ویران کردن
بیرون آمدن آب از زمین، جوشیدن آب از چشمه
جایگاه گوسفندان، پناهگاه گله، محل سکنای قوم، دیوار دور شهر و خانه های اطراف آن، آنچه تعلق به شخص دارد از دارایی و خانه و خانواده، روده، امعا، رسن پالان
هفتاد و هشتمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۴۰ آیه، تساؤل، معصرات، عمّ، خبر
زاویۀ خارجی محل تلاقی دو سطح
کنارۀ دیوار که در پیچ کوچه، خیابان یا هر معبر دیگری باشد
کندن زمین و بیرون آوردن چیزی از زیر زمین
نبش قبر: شکافتن گور
کنارۀ دیوار که در پیچ کوچه، خیابان یا هر معبر دیگری باشد
کندن زمین و بیرون آوردن چیزی از زیر زمین
نبش قبر: شکافتن گور
پیغمبر، هر شخصی که خداوند او را با الهام، وحی و یا به واسطۀ فرشته خبر دهد و اوامر خود را به او برساند و یا او را برای راهنمایی خلق به راه راست مبعوث کند، برخی از پیغمبران قدیم پیرو شریعت پیغمبر دیگر بوده اند مانند یونس نسبت به موسی، نبی اللّٰه، پیامبر، رسول، پیمبر، وخشور، پیغامبر
نبسه ها، فرزند فرزندها، نوه ها، فرزندزاده ها، جمع واژۀ نبسه
به پنجه گرفتن، گرفتگی، دست کشیدن باز ایستادن از گرفتن چیزی، تند راندن، ترنجیده کردن ترنجاندن، از آن خود کردن، چیرگی نمودن، پلید خشکی شتاب شتابزدگی، دریافت شده، پروه (غنیمت) پیش از پخش به پنجه گرفتن بدست گرفتن، یا قبض جان. گرفتن جان میراندن، یا قبض روح. قبض جان. یا قبض روح کردن، جان ستدن گرفتن جان، ترنجیده کردن، تصرف کردن تملک کردن، تعدی زبردستی، گرفتگی اندوه مقابل بسط. یا قبض خاطر. گرفتگی خاطر ملامت خاطر. یا قبض و بسط. گرفتگی خاطرو گشادگی خاطر، دو حالت است که پس از ترقی بنده از حالت خوف ورجا پیدا می شود قبض برای عارف چون خوف است برای مستامن. تفاوت میان قبض و بسط و خوف و رجا آنست که خوف و رجا مربوط است بامری خوش یا نا خوش در آینده و قبض و بسط مربوط است بخوشی یا ناخوشی در حال حاضر که بر دل عارف از وارد غیبی غلبه یابد، حالت ارتجاعی: قوه قبض و بسط، سندی مبنی بر دریافت مالی سند، جمع قبوض. یا قبض و اقباض. گرفتن و دادن قبض. رد و بدل کردن سند و قباله، اسقاط حرف پنجم است جزوست چون ساکن باشد و آن در مفاعیلن یاء بود و چون یاء از مفاعیلن بیندازی مفاعلن بماند و مفاعلن چون از مفاعیلن منشعب باشد از بهر آنکه حرفی از آن باز گرفته اند
خشم، پی (عصب)، تیرانداز
پیامبر، پیغمبر اسلام (ص)
تیر نژادگی، فرخادگی، تیز هوشی، نژاده، خوش اندامی تیر (عربی) : ثریاچنان دسته تیربسته که پیکانهاپیش وپنهانش نبلی. منوچهری. د. 142: 2)، جمع نبالانبالنبلان، آگاهی انتباه نجابت بزرگی، فضل، آگاهی، تیزی خاطرذکا، صاحب نجابت نجیب، خداوندفضل
جائی در کنار چشمه یا رودخانه که آب باریکی از آن خارج شود تراوش آب ازکنارچشمه ورودخانه زهاب: گیردی آب جوی راپندام چون بودبسته نبک راه زخس. رودکی. لفااق. 10- 309)
میوه کنار، نوشتن میوه درخت کنارراگویندکه برگهایش راخشک کرده پس ازکوبیدن بنام سدر جهت شستشوی بدن بکارمیبرند. یانبق هندی. درختی است از رده دولپه ییهای جداگلبرگ که جزو تیره بیکزاسه میباشد و متعلق بنواحی حاره است ظلوی هندی طالیسفر