جدول جو
جدول جو

معنی نبردی - جستجوی لغت در جدول جو

نبردی
(نَ بَ)
درخور نبرد. مخصوص نبرد. مخصوص میدان جنگ:
به گرز نبردی بر افراسیاب
کنم تیره گون تابش آفتاب.
فردوسی.
به تیغ نبردی تو را جستمی
وز این گفت بیهوده وارستمی.
فردوسی.
ز نای نبردی برآمد خروش
غو کوس در لشکر افکند جوش.
اسدی.
، نبرده. مرد نبرد. جنگی. جنگاور. اهل جنگ:
شاه ابوالقاسم بن ناصر دین
آن نبردی ملک نبرده سوار.
عسجدی
لغت نامه دهخدا
نبردی
منسوب به نبرد: مخصوص نبردجنگی: بگرزنبردی برافراسیاب کنم تیره گون تابش آفتاب. (شا. لغ) مردنبردجنگاور: شاه ابوالقاسم بن ناصردین آن نبردی ملک نبرده سوار. (عسجدی لغ)
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بردی
تصویر بردی
پاپیروس، گیاهی از خانوادۀ جگن با ساقۀ بی برگ که در مصر باستان از ریشه اش به عنوان سوخت و مغزش به عنوان خوراک و ساقه اش برای تهیۀ طناب و پارچه استفاده می کردند، ورقه های شبیه مقوا که از این درخت تهیه و به جای کاغذ تا قرن هشتم میلادی برای نوشتن استفاده می شد، کلک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نبرد
تصویر نبرد
ناورد، جنگ، رزم، کارزار، پیکار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نبرده
تصویر نبرده
نبردآزموده، جنگی، جنگجو، دلاور، دلیر
فرهنگ فارسی عمید
(یِ نَ بَ)
نای نبرد. رجوع به نای نبرد شود:
ز نای نبردی برآمد خروش
غو کوس در لشکر افکند جوش.
اسدی.
چو صف ّ سپاه از دو سو گشت راست
غو کوس و نای نبردی بخاست.
اسدی
لغت نامه دهخدا
(نِبْ بَ)
منصور بن محمد خبار، مکنی به ابومنصور و معروف به نبری. مرد امی و بی سوادی است که شعر نیکو می گفته در مدح و غزل و جز آن. (از انساب سمعانی ص 552)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
منسوب به نرد. رجوع به نرد شود.
- عظم نردی، استخوانی که کنار استخوان پاشنه به آن پیوسته است و آن شش پهلو دارد مانند کعبتین نرد. رجوع به تشریح میرزاعلی ص 154 شود
لغت نامه دهخدا
(بَ دی ی)
نباتی است که در آب روید و در مصر از آن کاغذ سازند. (منتهی الارب). پیزر. لوخ. (بحر الجواهر). و بعربی حلفا می گویندو در اصفهان آن گیاه را پیزر می گویند و آن نباتی باشد ساقش غلیظ و زیاده برذرعی و مدور و نرم و آنرا ریزه کرده ریسمان ترتیب دهند و در تحفه گفته قرطاس مصری از آن است که آنرا با نشنین که نوعی نیلوفر است مخلوط کرده کاغذ سازند. (از انجمن آرا). گیاهی است که از آن حصیر سازند. (از اقرب الموارد). و کتب اهل مصرفی القرطاس المصری و یعمل من قصب البردی. (ابن الندیم). لخ. لوخ. گیاهی که از آن حصیر بافند. (یادداشت مؤلف). و رجوع به فهرست مخزن الادویه و تحفۀ حکیم مؤمن و بحرالجواهر و تذکرۀ داود ضریر انطاکی شود، برشده. بالا رفته. ارتقاء یافته. صعود کرده:
همتی دارد بررفته بجایی که مگر
نیست ممکن که رسد طاقت مخلوق برآن.
فرخی
لغت نامه دهخدا
(بَ رَ)
گونه ایست از آب آوردن چشم: و اختلاف که اندرین لون (لون چشم آب آورده) افتد چنان باشد که بعضی به لون هوا باشد و بعضی به لون آبگینه و بعضی سپید چون یخ و این را بردی گویند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
لغت نامه دهخدا
(هََ نَ بَ)
هم نبرد بودن. هم زور بودن یا روبه رو شدن در میدان جنگ:
که چوگان و میدان و مردی مراست
ابا جنگیان هم نبردی مراست.
فردوسی.
با هرکه به حکم همنبردی
بندی کمر هزار مردی.
نظامی.
در این هم نبردی چو روباه و گرگ
توسرکوچک آیی و من سربزرگ.
نظامی.
- هم نبردی کردن، روبه رو شدن و جنگیدن:
اگربا من او هم نبردی کند
نه مردی که آزادمردی کند.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(نَ)
دهی است از دهستان سیریک بخش میناب شهرستان بندرعباس، در 26هزارگزی جنوب میناب واقع است و 400 تن سکنه دارد. آبش از چاه، محصولش غلات و خرما، شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(نَ بَ دَ / دِ)
مرکّب از: نبرد + ه، پسوند نسبت و اتصاف، (حاشیۀ برهان قاطع معین)، شجاع. دلیر. دلاور. (برهان قاطع)، مبارز. (لغت فرس اسدی)، مرد مبارز. (فرهنگ نظام)، نبردکننده. جنگی. دلیر. (انجمن آرا) (آنندراج)، بهادر. دلاور. (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات)، جنگ آور. نبردکننده. جنگی. (فرهنگ خطی)، مرد مبارز مردانه و دلاور. (صحاح الفرس) :
دریغ آن نبرده سوار دلیر
که بازش ندید آن خردمند پیر.
دقیقی.
دریغ آن نبرده گرانمایه گرد
که نادیده باز آن پدر را بمرد.
دقیقی.
نبرده گزینان اسفندیار
از آنجا برفتند تیماردار.
دقیقی.
گمانی برم من که او رستم است
که چون او نبرده به گیتی کم است.
فردوسی.
نبرده چون او در جهان سربه سر
به ایران وتوران نبندد کمر.
فردوسی.
نبرده برادرم فرخ زریر
که شیر ژیان آوریدی به زیر.
فردوسی.
راست گفتی نبرده فرهاد است
بیستون را همی کند به تبر.
فرخی.
راست گفتی نبرده حیدر بود
بازگشته به نصرت از خیبر.
فرخی.
خورشید چون نبرده حبیبی که با حبیب
گاهیش وصل و صلح و گهی جنگ و صد بود.
منوچهری.
شاه ابوالقاسم بن ناصردین
آن نبردی ملک نبرده سوار.
عسجدی.
نبرده گردان بینند چون تو را بینند
چو آب و آتش در شور عرصۀ پیکار.
مسعودسعد.
مسعودسعد سلمان دربزم و رزم تو
جاری زبان خطیب و نبرده سوار باد.
مسعودسعد.
گزیده سیف الدین اختیار ملک و شرف
نبرده عزالدین افتخار نسل بشر.
انوری.
نبرده جوانی جوانمرد بود
که روشن دلش مهرپرورد بود.
نظامی.
چنین چند روز آن نبرده سوار
به پوشیدگی حرب کرد آشکار.
نظامی.
و چون به حد آن رسید که سواری تواند کردن او را سواری... و تیر انداختن آموخت چنانکه نبردۀ جهان گشت در انواع هنر. (فارسنامۀ ابن بلخی)،
، نبردی. متعلق به نبرد. خاص نبرد:
بیارید گفتا سپاه مرا
نبرده قبا و کلاه مرا.
فردوسی.
، پسندیده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
پیزر (درگویش اسپهانی) تک جگن نیل از گیاهان ذوخ گیاهی از تیره جگن ها جزو رده تک لپه ییها که ارتفاعش از 2 تا 4 متر میرسد و جزو گیاهان نی مانند و بسیار زیباست. در انتهای ساقه هایش انشعابات چتر مانند جالبی بوجود آمده است. اصل این گیاه محتوی مواد ذخیره ییست که بمصرف تغذیه زارعان و دهقانان میرسد. از الیاف ساقه های قابل انعطاف این گیاه یک نوع کاغذ می سازند پاپیروس بابیروس ابردی درخت کاغذ مصری جگن نیل پاپروس حقی حفاء. نوعی خرمای خوب سنگ اشکنک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نبرد
تصویر نبرد
کارزار، جدال، جنگ، مجادله، منازعه، نزاع، ستیزگی، پیکار، رزم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هم نبردی
تصویر هم نبردی
با هم نبرد کردن منازعه، حریف هم بودن همزوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نبرده
تصویر نبرده
دلیر، دلاور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نبرد
تصویر نبرد
((نَ بَ))
جنگ، کارزار، مسابقه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نبرده
تصویر نبرده
((نَ بَ دِ))
دلیر، جنگجو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نبرد
تصویر نبرد
مبارزه
فرهنگ واژه فارسی سره
جنگاور، جنگجو، جنگی، رزمنده، سلحشور، نبردپیشه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
آرزم، پرخاش، پیکار، جدال، جنگ، حرب، رزم، ستیز، ستیزه، کارزار، مبارزه، محاربه، مصاف، ناورد، وغا
متضاد: صلح
فرهنگ واژه مترادف متضاد
1ـ اگر خواب ببنیید در نبردی شرکت دارید، علامت آن است که به همکاران خود برخوردی نامطلوب خواهید داشت و خطر دادخواهی در دادگاه شما را تهدید می کند. ، 2ـ مشاهده نبرد دیگران در خواب، علامت آن است که پول خود را هدر می دهید. اگر زنی چنین خواب ی ببیند، نشانه آن است که باید تهمت و غیبت دیگران بترسید. ، 3ـ اگر دختری نامزد خود را در حال نبرد به خواب ببیند، نشانه آن است که نامزد او فردی نالایق است. ، 4ـ اگر خواب ببینید در نبردی شکست خورده اید، نشانه آن است که حق مالکیتی را از دست می دهید. ، 5ـ اگر خواب ببینید به هنگام نبرد ضربه ای به دشمن می زنید، علامت آن است که علی رغم مخالفتهای موجود با شهامت و استقامت در کسب ثروت و افتخار موفق می شوید. ، 6ـ اگر خواب ببینید دو مرد با هم در حال نبرد هستند، نشانهآن است که در حرفه خود نگرانی و سردرگمی بسیار خواهید داشت. اما سود اندکی به دست می آورید. ، 7ـ اگر خواب ببینید که در راه خانه سیاهان با تیغ به شما حمله می کنند، نشانهآن است که از شغل خود نومید می شوید و با زیردستان خود دچار اختلاف می گردید. در خانواده نیز روابط نامطلوبی حکم فرما خواهد شد. ، 8ـ اگر خواب ببینید با سیاه پوستان در نبرد هستید، نشانه آن است که سیاه پوستان با پستی و حقارت شما را آزاد می دهند.
فرهنگ جامع تعبیر خواب