جدول جو
جدول جو

معنی نبردآزمایی - جستجوی لغت در جدول جو

نبردآزمایی
(نَ بَ زْ / زِ)
جنگاوری. نبرد آزمودن. جنگیدن:
پیش از این رخش رستمش بایست
به نبردآزمائی سهراب.
سوزنی.
دو لشکرکشیده کمر چون دو کوه
شدند از نبردآزمائی ستوه.
نظامی
لغت نامه دهخدا
نبردآزمایی
جنگاوری دلاوری
تصویری از نبردآزمایی
تصویر نبردآزمایی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نبردآزما
تصویر نبردآزما
جنگ آزموده، جنگاور، جنگی، دلیر
فرهنگ فارسی عمید
(دَ)
مرد جنگی. (فرهنگ نظام) (آنندراج). نبرده. دلاور. (آنندراج). جنگ آزموده. جنگ دیده. دلیر. دلاور. بهادر. (ناظم الاطباء) :
همیشه تا که نبردآزمای شاهان را
به گوی بازی باشد مراد و نهمت و آز.
سوزنی.
نبردآزمایان ایران سپاه
گرفتند بر لشکر روم راه.
نظامی.
به نیک و بد کارزارش ره است
نبردآزمای است و کارآگه است.
نظامی.
نبردآزمائی جهاندیده گفت
که پیروزی آن پهلوان راست جفت.
نظامی.
نبردآزمائی ز ادهم فتاد
به گردن درش مهره در هم فتاد.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(دَ نُ / نِ / نَ)
نبردآزمای. رجوع به نبردآزمای شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از نبرد آزمای
تصویر نبرد آزمای
دلیر، دلاور، بهادر، جنگ دیده
فرهنگ لغت هوشیار
پیکارجو، پیکارگر، جنگاور، جنگجو، رزمجو، رزمنده، سلجشور، محارب، نبردپیشه، نبرده
فرهنگ واژه مترادف متضاد