جدول جو
جدول جو

معنی نبائر - جستجوی لغت در جدول جو

نبائر
(نَ ءِ)
پسرزادگان، جمع نبیره، و این جمع به تصرف فارسیان عربی دان است که لفظ فارسی را بطور عربی جمع کنند چنانکه فرامین جمع فرمان و خوانین جمع خان آورده اند. (غیاث اللغات). فرزندزاده ها. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
نبائر
جمع نبیره (بسیاق عربی) : وچون شاهزاده درشیروان قراروآرام گرفت میرزا برهان نامی ازنبایرسلاطین شیروان - که در میانه جماعت قساق میبود ... - بشیروان آمده. . توضیح نبایرجمع} نبیره {کلمه ایست که ازماده فارسی بصیغه عربی ساخته اند
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(نَبْ با)
زبان آور. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). فصیح. (اقرب الموارد) (مهذب الاسماء). فصیح در کلام. (از معجم متن اللغه) : رجل نبار بالکلام، ای فصیح. (اقرب الموارد) (المنجد) ، سخت بانگ. (منتهی الارب) (آنندراج). سخت بانگ کننده. (ناظم الاطباء) ، فریادکننده. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). صیاح. (معجم متن اللغه) (اقرب الموارد) (المنجد)
لغت نامه دهخدا
(نَ ءِ)
جمع واژۀ نحیر. رجوع به نحیر شود، جمع واژۀ نحیره. رجوع به نحیره شود
لغت نامه دهخدا
(ءِ)
روشن. درخشان. (غیاث) (آنندراج) ، شرانگیز میان مردم. (المنجد) ، در اصطلاح عروض، یکی از اقسام حروف قافیه است. رجوع به نائره شود
لغت نامه دهخدا
(ءِ)
از بوار، مقابل دایر. فاسد. بی حیز. متروک.
لغت نامه دهخدا
(نَءِ)
جمع واژۀ نبیته. (منتهی الارب) (تاج العروس) (ناظم الاطباء) (معجم متن اللغه). رجوع به نبیته شود
لغت نامه دهخدا
(نَ ءِ)
جمع واژۀ نبیثه. (معجم متن اللغه) (ناظم الاطباء). رجوع به نبیثه شود
لغت نامه دهخدا
(نَ ءِ)
جمع واژۀ نبیذ. (معجم متن اللغه). رجوع به نبیذ و انبذه شود
لغت نامه دهخدا
(نَ ءِ)
جمع واژۀ نبیقه. رجوع به نبیقه شود
لغت نامه دهخدا
(نَ ءِ)
جمع واژۀ نبیله. (ناظم الاطباء). رجوع به نبیله شود
لغت نامه دهخدا
(نَ ءِ)
عطایا. (متن اللغه). جمع واژۀ نصیره (به معنی عطیه). (از المنجد). رجوع به نصیره شود، جمع واژۀ نصیره (تأنیث نصیر به معنی ناصر). (از المنجد). رجوع به نصیر و نصیره شود
لغت نامه دهخدا
(نَ ءِ)
جمع واژۀ نظیره به معنی مثل و مانند. رجوع به نظیره شود:
گر نظائر گویم اینجا و مثال
فهم را ترسم که آرد اختلال.
مولوی.
، جمع واژۀ نظور است. رجوع به نظور شود، افاضل. اماثل. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (متن اللغه) ، گویند:عددت ابلهم نظائر، یعنی دو دو شمردم شتران ایشان را. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(نَ ءِ)
جمع واژۀ نائره. رجوع به نائره شود
لغت نامه دهخدا
(ضَ ءِ)
جمع واژۀ ضباره. (منتهی الارب). رجوع به ضباره شود
لغت نامه دهخدا
(قَ ءِ)
جمع واژۀ قبراء. (ناظم الاطباء). چکاوک ها. رجوع به قبراء شود
لغت نامه دهخدا
(عَ ءِ)
جمع واژۀ عبور. رجوع به عبور شود. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از نوائر
تصویر نوائر
جمع نائره، آفرازه ها آتش ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نظائر
تصویر نظائر
مثلها و مانند ها
فرهنگ لغت هوشیار
از ساخته های فارسی گویان رمن بندی به شیوه تازی از واژه پارسی نبیرگان جمع نبیره (بسیاق عربی) : وچون شاهزاده درشیروان قراروآرام گرفت میرزا برهان نامی ازنبایرسلاطین شیروان - که در میانه جماعت قساق میبود ... - بشیروان آمده. . توضیح نبایرجمع} نبیره {کلمه ایست که ازماده فارسی بصیغه عربی ساخته اند
فرهنگ لغت هوشیار
نبایل در فارسی، جمع نبیله، فرخادان بزرگان کارهای سترگ نیکویی ها جمع نبیله: بزرگان، کارهای بزرگ، نیکوییها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بائر
تصویر بائر
خراب، ویران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نبار
تصویر نبار
زبان آور، بانگ کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نائر
تصویر نائر
نایر در فارسی رمنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کبائر
تصویر کبائر
جمع کبیره، گناهان بزرگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جبائر
تصویر جبائر
جمع جبیره
فرهنگ لغت هوشیار