جدول جو
جدول جو

معنی نایینی - جستجوی لغت در جدول جو

نایینی
محمد (میرزا نایینی) ابن حیدر طباطبائی، ملقب به رفیع الدین و مشهور به رفیعا، یا آقا رفیعا، یا میرزا رفیعا، از علمای امامیۀ قرن یازدهم هجری واز شاگردان شیخ بهائی است و کسانی چون مجلسی ثانی وشیخ حر عاملی از مجلس درس او استفاده جسته اند، او را تألیفات فراوانی است از آن جمله: 1- اقسام التشکیک و حقیقته 2- الشجره الالهیه 3- الثمره فی تلخیص الشجره 4- حاشیۀ اصول کافی 5- حاشیۀ شرح ارشاد 6- حاشیۀ شرح مختصرالاصول 7- حاشیۀ صحیفۀ سجادیه و غیره ... وفات او در حدود هشتادوپنج سالگی در 1081 یا 1082 ه، ق، در اصفهان اتفاق افتاد و مزارش در مقبرۀ تخت فولاد اصفهان است، (از ریحانهالادب ج 4 ص 163)، و نیز رجوع به هدیهالاحباب ص 142 و مستدرک الوسایل ص 409 شود
حسین (حاجی میرزا نایینی)، از فقهای امامیه و از مراجع تقلید شیعه است، وی گذشته از رسالۀ عملیه، کتابی نیز در باب لزوم حکومت مشروطه، در آغاز نهضت مشروطیت ایران نشر داد، وی به سال 1356 هجری قمری درگذشت، رجوع به احسن الودیعه ج 3 ص 96 و ریحانهالادب ج 4 ص 162 شود
لغت نامه دهخدا
نایینی
منسوب به نایین: ازمردم نایین اهل نایین، لهجه مردم نایین
تصویری از نایینی
تصویر نایینی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نارینه
تصویر نارینه
(دخترانه)
ظریف
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نازینه
تصویر نازینه
(دخترانه)
منسوب به ناز
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نابینا
تصویر نابینا
کسی که چشمش نمی بیند، کور، ویژگی چشمی که توانایی دیدن ندارد
فرهنگ فارسی عمید
رجوع به پائینی شود
لغت نامه دهخدا
نسبت است به قایین نام شهر قاین، رجوع به قاینی شود
لغت نامه دهخدا
شاعری است از مردم نابین (از مضافات اصفهان)، تتبع اشعار سعدی را کرده است و این مطلع او راست:
ای که بی چشم تو چشمم غیر چشم تر ندید
هیچ چشمی چشمی از چشم تو نیکوتر ندید،
(از قاموس الاعلام)
لغت نامه دهخدا
عدم معرفت بی اطلاعی جهل: نیکنامی خواهی ای دل، بابدان صحبت مدار خودپسندی جان من، برهان نادانی بود
فرهنگ لغت هوشیار
بی معنی پوچ: گفتار لایعنی را که بازاریان نیز از آن حذر نمایند بنیاد نهاده است. توضیح در تداول لا یعنی را بفتح یا و کسر نون هم تلفظ کنند
فرهنگ لغت هوشیار
جنسهائی که با ماشین ساخته و تهیه میشود، مانند نان ماشینی، برنج ماشینی و غیره
فرهنگ لغت هوشیار
آشوبزدگی آشفتگی عدم امنیت ظشوب: ... (شما هستید که حیات و موجودیتتان آغشته فلاکت و بدبختی و ناامنی و بی تکلیفی است)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نازیدنی
تصویر نازیدنی
آنکه قابل نازیدن و تفاخراست
فرهنگ لغت هوشیار
دارای ناز بودن استغنا نمودن، لطافت و ظرافت (معشوق) : مهی در جلوه بااین نازنینی نخواهد ساخت با تنها نشینی. (وصال لغ)، گرامی بودن محبوبیت، بناز و نعمت پرورده بودن، ارزشمندی گرانبهایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نابینا
تصویر نابینا
اعمی، کور، مقابل بینا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناشدنی
تصویر ناشدنی
غیرممکن، ناممکن، نشدنی، مستحیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نادیدنی
تصویر نادیدنی
آنچه که قابل رویت نیست، غیر مرئی مقابل دیدنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناایمنی
تصویر ناایمنی
ناامنی، عدم اطمینان، اندیشناکی بی امانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نالانی
تصویر نالانی
نالان شدن نالیدن، بیماری ناخوشی: (پدرخداوندامروزازضعف ونالانی چنین است که پوشیده نیست)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاطینی
تصویر لاطینی
منسوب به لاتین: از قوم لاتین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جاییدنی
تصویر جاییدنی
جویدنی قابل جاییدن، چیزی که با دندان توان خرد کرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاتینی
تصویر لاتینی
منسوب به لاتین: از قوم لاتین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شایانی
تصویر شایانی
شایستگی سزاواری لیاقت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تامینی
تصویر تامینی
زینهاری منسوب و مربوط به تامین. اقدامات تامینی
فرهنگ لغت هوشیار
صمغ حاصل از کاجها. توضیح: این نام امروزه بطور کلی بمفهوم عام تر بانتین استعمال گردد تربانتین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رایزنی
تصویر رایزنی
عمل و شغل رایزن مشاوره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بالینی
تصویر بالینی
چگونگی بیماری و حالت آن در مدت بستری بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نایقینی
تصویر نایقینی
عدم یقین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بالینی
تصویر بالینی
منسوب به بالین، مطالعه ناخوشی های بیماران بستری و کلینیکی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نادانی
تصویر نادانی
جهل
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ناسانی
تصویر ناسانی
تفاوت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ناشدنی
تصویر ناشدنی
غیر ممکن، غیرممکن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از رایزنی
تصویر رایزنی
مشاوره، مشورت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ماشینی
تصویر ماشینی
افزار واره
فرهنگ واژه فارسی سره
تحتانی، زیرین، سفلی، فرودین
متضاد: بالایی، فوقانی
فرهنگ واژه مترادف متضاد