جدول جو
جدول جو

معنی نایزه - جستجوی لغت در جدول جو

نایزه
(زَ / زِ)
نایژه. (ناظم الاطباء). از نای (قصب) + یزه (صورتی از ایزه، علامت تصغیر). نایچه. نای خرد. (یادداشت مؤلف) ، نی باریک مجوف که جولاهان ماشوره سازند. (از حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی) ، چوب مجوف. انبانچه. محقنه. (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی) ، لوله. مبزله. نایژه. (یادداشت مؤلف) : بلبل الکوز، نایزۀ آن (کوزه) که از آن آب میریزد. رجوع به نایزه شود، آب چکیدن. (فرهنگ اسدی) (اوبهی) ، مجازاً، اشک. (یادداشت مؤلف) :
نه از خواب و از خورد بودش مزه
نه بگسست از چشم او نایزه.
عنصری (از اسدی)
لغت نامه دهخدا
نایزه
نای خردنایچه، نی باریک مجوف که جولاهگان ماشوره سازند. انباچه، لوله ای که ازآن آب ریزدنایژه، اشک: نه ازخواب وازخوردبودش مزه نه بگسست ازچشم اونایزه. (عنصری. لفا. اق 509) توضیح درلغت فرس وبتقلیدوی دیگران نایزه رادراین بیت عنصری بمعنی} آب چکیدن {گرفته اندولی مرحوم دهخداآنرابمعنی} اشک {دانسته وصحیح می نماید
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

عطیه ای که به برندۀ مسابقه یا به کسی که کار خوبی انجام داده باشد بدهند، صله، عطیه، پاداش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نایچه
تصویر نایچه
نای کوچک، لولۀ کوچک، در علم زیست شناسی نایژه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پایزه
تصویر پایزه
در دورۀ مغول، سکه یا نشان که از نقره یا طلا می ساختند و بر آن نام پادشاه یا علامت دیگر نقش بود و از طرف پادشاهان به رسم تشویق یا به منزلۀ فرمان انتصاب به امرا و حکام و فرماندهان قشون اعطا می شد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پایزه
تصویر پایزه
طناب خیمه که آن را بر روی زمین به میخ یا چیز دیگر ببندند، چیزی که عنان اسب را به آن ببندند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناشزه
تصویر ناشزه
زنی که اطاعت شوهر خود نکند و ناسازگاری و بدرفتاری کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نایره
تصویر نایره
آتش برافروخته، کنایه از فتنۀ برپاشده، کنایه از کینه و دشمنی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نایبه
تصویر نایبه
حادثه، بلا، مصیبت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نایژه
تصویر نایژه
هر یک از شاخه های نای که درون شش قرار دارد، هر چیزی که مانند نی باشد، لولۀ ابریق و هر لولۀ باریک که آب از آن عبور کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جایزه
تصویر جایزه
پاداش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پایزه
تصویر پایزه
طناب خیمه که آن را در روی زمین به میخ ببندند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نازیه
تصویر نازیه
شادمانی، خشم، تیزی و تندی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نایمه
تصویر نایمه
مونث نایم (نائم)، جمع نایمات
فرهنگ لغت هوشیار
نای کوچک نی کوچک نیچه، نی میان خالی نای میان کاواک: ... وبه بینی اندردمند به نایژه تاداروبه قعربینی رسد، نیزه، چوب خوشه گندم قصب، گره نی، ماشوره ای که جولاهگان برآن ریسمان پیچند برای بافتن ماشوره بافندگان: بلوح پای بپاچاه وقرقربکره بنایژه بمکوک وبتاروپودثیاب. (خاقانی. سج. 54)، لوله (ابریق ظفتابه وجزآنها) : آری به آب نایژه خوکرده اندازآنک مستسقیان لجه بحرعدن نیند. (خاقانی لغ) وازنایژه ناودانهابجای شکرنبات برروی آورده، رگ عرق، گلوگاه: گرنایژه ابرنشدپاک بریده چون هیچ عنان بازنپیچدسیلان راک (انوری لغ)، نام هریک ازتقسیمات وانشعابات دو شعبه نای درداخل نسج ریه یانایچه شعبه قصبه الریه، آلت مردنره: به کاراندرش نایژه سست بود زنش گفت کان سست خود رست بود. (شا. لغ)، شیرآب انبارحمام وغیره، مجرای آب، قیف گونه ای که مانندناودانی یاجویی باشد: به دیواربرجویهاساخته بهرنایژه آب ره تاخته. (گرشا. لغ) یانایژه عود. لوله یااستوانه گونه ای که ازعودکوفته و خمیر کرده سازندبرای سهولت سوختن وامروزدر اماکن متبرکه آنرامیسوزانند: ازگوهرمحمودوبه ازگوهرمحمود چونان که به ازعودبودنایژه عود. (منوچهری لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
آتش: مردم صلاح اندیش که درهرات بودنداطفای نایره فتنه توانستندکرد، شعله آتش: درحال نایره آن غضب فرو نشیند، گرمی حرارت، کینه دشمنی یاحرف نایره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نایحه
تصویر نایحه
زن زاری کننده برشوی، جمع نایحات (نائحات)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نایچه
تصویر نایچه
نای کوچک، نی کوچکی که جولاهگان بکاربرند، نوعی ازمار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نایچه
تصویر نایچه
((چ))
نای کوچک، لوله کوچک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جایزه
تصویر جایزه
((یِ زِ))
مؤنث جایز. انعام، پاداش، جمع جوایز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نایره
تصویر نایره
((یِ رِ))
آتش برافروخته، فتنه، دشمنی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نایژه
تصویر نایژه
((ژِ))
نایژه، هر یک از شاخه های نای که درون شش قرار دارد، نایژک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پایزه
تصویر پایزه
((یِ زِ))
پاچه، ریسمان خیمه که آن را بر روی زمین به میخ یا چیز دیگر ببندند، چیزی که عنان اسب را بدان بندند، پایژه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جایزه
تصویر جایزه
پاداش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از جایزه
تصویر جایزه
Prize
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از جایزه
تصویر جایزه
prix
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از جایزه
تصویر جایزه
приз
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از جایزه
تصویر جایزه
Preis
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از جایزه
تصویر جایزه
приз
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از جایزه
تصویر جایزه
nagroda
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از جایزه
تصویر جایزه
奖品
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از جایزه
تصویر جایزه
prêmio
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از جایزه
تصویر جایزه
premio
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از جایزه
تصویر جایزه
premio
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از جایزه
تصویر جایزه
prijs
دیکشنری فارسی به هلندی