- ناگفته
- گفته نشده اظهارنشده: (چنین گفتندکه سخن ناگفته بدان مخدره ناسفته ماند... {مقابل گفته
معنی ناگفته - جستجوی لغت در جدول جو
- ناگفته ((گُ تِ))
- گفته نشده، اظهار نشده، مقابل گفته
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ناسوده، نابسود، دست نخورده، سوراخ نشده
آنکه هنوز عبور نکرده و نگذشته باشد
درست و بی رخنه
آنچه که تفته نیست مقابل تفته
نخوابیده بیدار مانده، بیداردل هوشیار، جمع ناخفتگان: همان چون سر آری بسوی نشیب ز نا خفتگان بر تو آید نهیب. (شا)
نگردیده نشده: ظاهرش دیدی سرش از تونهان اوستا ناگشته بگشادی دکان. (مثنوی)، تغییرنکرده منقلب ناشده: (شرابی ناگشته {مقابل گشته
گرفته ناشده، آزاد، غیر مقید
بازگفته مکرر، بیان کرده اظهار شده
غیر قابل بیان
نامربوط
مدح گفتن ستایش کردن
آلتی چوبین چهار شاخه دارای دسته ای بلند که کشاورزان با آن خرمن کوفته را بباد دهند تا از کاه جدا گردد چهار شاخ افشون هسک
نوشته، نقش کرده شده
شکفته نشده، بازنشده
بی خبر، ناگاه، ناگهان
آنچه شایستۀ گفتن نباشد، آنچه نباید گفت، برای مثال مگو ناگفتنی در پیش اغیار / نه با اغیار با محرم ترین یار (نظامی۲ - ۲۴۹)
سست و بی حال، جدا شده و متلاشی، تنبل، شل
نپخته، پخته نشده، خام، کنایه از بی تجربه، نا آزموده
شیدا و دیوانه مزاج، پریشان، آشفته
منافتت در فارسی: به جوش آمدن: از خشم، جوشیدن دیگ جوشیدن (دیگ)، غضبناک شدن خشم گرفتن، جوشش، خشمناکی
نرشته نریسیده مقابل رشته
آنچه که پخته نشده طبخ نشده، نرسیده کال (میوه)، بی تجربه ناآزموده مقابل پخته
ناسنجیده وزن نشده مقابل سخته
نجات نیافته رها نشده مقابل رسته. نروییده نمو ناکرده مقابل رسته
طلب نکرده، جستجو نکرده مقابل رها و خلاص یافته و جهیده، رها نشده
نتابیده ناتابیده مقابل تافته
نبسته، بسته نشده، زخمی که بسته نشده و مرهم برآن ننهاده اند، تن پیلتن راچنان خسته دید همه خستگیهاش نابسته دید. (شا)، آزاد، نامقید، مقابل گرفتار، اسیر، جمع نابستگان، وزان زاری و ناله خستگان ببند اندر آیند نابستگان. (شا) مقابل بسته
برنکشیده، ناآهیخته
بیدارماندن
سالم، بدون زخم
ناشایسته، ناسزا، لغو