جدول جو
جدول جو

معنی ناگفتنی - جستجوی لغت در جدول جو

ناگفتنی
آنچه شایستۀ گفتن نباشد، آنچه نباید گفت، برای مثال مگو ناگفتنی در پیش اغیار / نه با اغیار با محرم ترین یار (نظامی۲ - ۲۴۹)
تصویری از ناگفتنی
تصویر ناگفتنی
فرهنگ فارسی عمید
ناگفتنی
(گُ تَ)
چیزی که سزاوار گفتن نباشد. چیزی که نباید گفت و نمیتوان گفت. (ناظم الاطباء). ناسزا. لغو. ناشایسته. آنچه گفتن آن زشت و ناپسندیده است. که گفتن را نشاید:
نامردمی نورزی، ورزی تو مردمی
ناگفتنی نگوئی، گوئی تو گفتنی.
منوچهری.
که بیدار و باشرم و آهسته بود
ز ناگفتنی ها زبان بسته بود.
نظامی.
به گفتار ناگفتنی درمپیچ.
نظامی.
دهان گو ز ناگفتنی ها نخست
بشوی آنگه از خوردنیها بشست.
سعدی (بوستان ص 155).
، آنچه که نباید اظهار کرد. راز نهفتنی:
چنانت دهم گوشمال نفس
که ناگفتنی را نگوئی به کس.
نظامی.
مگو ناگفتنی در پیش اغیار
نه با اغیار با محرم ترین یار.
نظامی
لغت نامه دهخدا
ناگفتنی
ناشایسته، ناسزا، لغو
تصویری از ناگفتنی
تصویر ناگفتنی
فرهنگ لغت هوشیار
ناگفتنی
غیر قابل بیان
تصویری از ناگفتنی
تصویر ناگفتنی
فرهنگ واژه فارسی سره

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ناگسستنی
تصویر ناگسستنی
پاره نشدنی، بریده نشدنی
فرهنگ فارسی عمید
(گَ تَ)
تبدیل ناپذیر. تغییرنکردنی. مقابل گشتنی
لغت نامه دهخدا
(لَ بَ)
نگفتن. مقابل گفتن:
سخن آنگه کند حکیم آغاز
یا سرانگشت سوی لقمه دراز
که ز ناگفتنش خلل زاید
یا ز ناخوردنش بجان آید.
سعدی.
چه گویم که ناگفتنم خوشتر است
زبان در دهان پاسبان سر است.
؟
رجوع به گفتن شود
لغت نامه دهخدا
(خُ تَ)
نخفتنی. آرام نگرفتنی. که خواب و آرامش پذیر نیست: این فتنه ناخفتنی است، تمام نشدنی است، که نتوان در آن خوابید. که جای خواب و آرامش نیست. که در آن جای خوابیدن و آرامش و استراحت نیست. که نتوان در آنجا خفت:
به اندرز گفتش همه گفتنی
که جائی چنین هست ناخفتنی.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(رَ تَ)
که رفتنی نیست. که نخواهد رفت. که نتواند رفت. ماندنی، نکردنی. که نباید کرد. که نشاید انجام داد: بلکه از متسوقان و مضربان و عاقبت نانگران و جوانان کار نادیدگان نیز کارها رفته است نارفتنی. (تاریخ بیهقی ص 333)
لغت نامه دهخدا
(سُتَ)
غیرقابل سفتن. که قابل سفتن نیست. که ازدر سفتن و سوراخ کردن نیست. که نتوانش سفت. که آن را سفتن نتوان. مقابل سفتنی. رجوع به سفتنی شود
لغت نامه دهخدا
(لَ تَ)
نیالفتنی. ناآلفتنی مقابل آلفتنی. رجوع به آلفتنی شود
لغت نامه دهخدا
(گِ رِ تَ)
که گرفتنی نیست. مقابل گرفتنی. رجوع به گرفتنی شود
لغت نامه دهخدا
(گُ تَ)
که قابل بازگو کردن است. به زبان آوردنی. اظهار کردنی. قابل بازگفتن. که بایدش تکرار کرد
لغت نامه دهخدا
(نَ گُ تَ)
غیرقابل گفتن. مقابل گفتنی: سخن از دو نوع است یکی نادانستنی و نگفتنی. (منتخب قابوسنامه ص 46) ، راز. سرّ:
گفتا نگفتنی است سخن ورچه محرمی
درکش زبان و پرده نگه دار و می بنوش.
حافظ
لغت نامه دهخدا
آنکه رها نتواند شد نجات نیافتنی مقابل رستنی. آنچه نتواند رویید نروییدنی مقابل رستنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثناگفتن
تصویر ثناگفتن
مدح گفتن ستایش کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناسفتگی
تصویر ناسفتگی
سوراخ نبودن نابسودگی مقابل سفتگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناگسستنی
تصویر ناگسستنی
پاره ناشدنی، جدا ناکردنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناگشتنی
تصویر ناگشتنی
تبدیل ناپذیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نارفتنی
تصویر نارفتنی
آنکه رفتنی نیست آن کس که نرود ماندنی، آنچه که نباید کرد نکردنی: (بلکه از متسوقان و مضربان و عاقبت نانگران و جوانان کار نادیدگان نیز کارها رفته است نارفتنی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناگهانی
تصویر ناگهانی
بی مقدمه، سریع، سرزده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناگهانی
تصویر ناگهانی
Abrupt, Abruptly, Sudden
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ناگهانی
تصویر ناگهانی
brusque, brusquement, soudain
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از ناگهانی
تصویر ناگهانی
abrupto, abruptamente, repentino
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از ناگهانی
تصویر ناگهانی
abrupto, abruptamente, repentino
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از ناگهانی
تصویر ناگهانی
nagły, nagle
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از ناگهانی
تصویر ناگهانی
резкий , резко , внезапный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ناگهانی
تصویر ناگهانی
раптовий , різко
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از ناگهانی
تصویر ناگهانی
plotseling, abrupt
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از ناگهانی
تصویر ناگهانی
abrupt, plötzlich
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از ناگهانی
تصویر ناگهانی
brusco, bruscamente, improvviso
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از ناگهانی
تصویر ناگهانی
अचानक , अचानक
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از ناگهانی
تصویر ناگهانی
হঠাৎ , হঠাৎ , হঠাৎ
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از ناگهانی
تصویر ناگهانی
ani, aniden
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از ناگهانی
تصویر ناگهانی
갑작스러운 , 갑자기 , 갑작스러운
دیکشنری فارسی به کره ای