معنی ناگسلاندنی - جستجوی لغت در جدول جو
ناگسلاندنی
(گُ سِ دَ)
ناگسستنی. ناگسلانیدنی
ادامه...
ناگسستنی. ناگسلانیدنی
لغت نامه دهخدا
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ناگسلانیدنی
(گُ سِ دَ)
غیرقابل انقطاع. جداناشدنی. ناگسستنی
ادامه...
غیرقابل انقطاع. جداناشدنی. ناگسستنی
لغت نامه دهخدا
ناگسلاندن
(لَ بَ)
ناگسلانیدن. مقابل گسلاندن. رجوع به گسلاندن و ناگسلانیدن شود
ادامه...
ناگسلانیدن. مقابل گسلاندن. رجوع به گسلاندن و ناگسلانیدن شود
لغت نامه دهخدا
ناگسلانیدن
(لِ)
ناگسیختن. ناگسستن. مقابل گسلانیدن به معنی گسستن و پاره کردن و جدا کردن. رجوع به گسلانیدن شود
ادامه...
ناگسیختن. ناگسستن. مقابل گسلانیدن به معنی گسستن و پاره کردن و جدا کردن. رجوع به گسلانیدن شود
لغت نامه دهخدا
ناگاهاندنی
(دَ)
نیاگاهانیدنی. ناگاهانیدنی
ادامه...
نیاگاهانیدنی. ناگاهانیدنی
لغت نامه دهخدا
ناگسلانده
(اُ)
ناگسلانیده. ناگسسته. رجوع به ناگسلانیده شود
ادامه...
ناگسلانیده. ناگسسته. رجوع به ناگسلانیده شود
لغت نامه دهخدا
ناگساردنی
(گُ دَ)
که گساردنی نیست. که نتوانش گسارد. رجوع به گساردنی شود
ادامه...
که گساردنی نیست. که نتوانش گسارد. رجوع به گساردنی شود
لغت نامه دهخدا
گسلاندنی
(گُ سِ / سَ دَ)
درخور گسلاندن. لایق گسلاندن. رجوع به گسلاندن و گسلانیدن شود
ادامه...
درخور گسلاندن. لایق گسلاندن. رجوع به گسلاندن و گسلانیدن شود
لغت نامه دهخدا