جدول جو
جدول جو

معنی ناگراییدنی - جستجوی لغت در جدول جو

ناگراییدنی(گِ دَ)
مقابل گراییدنی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(گَ دَ)
که قابل گزاییدن و آزار کردن نیست. که نبایدش گزایید و تعذیب کرد
لغت نامه دهخدا
(لَب ب)
نگرائیدن. میل نکردن. متمایل ناشدن
لغت نامه دهخدا
(خَ دَ)
که قابل خراشیدن نباشد. مقابل خراشیدنی. رجوع به خراشیدنی شود
لغت نامه دهخدا
(سَ دَ)
که سرائیدنی نیست. که ازدر سرائیدن نیست. رجوع به سرائیدنی شود
لغت نامه دهخدا
(گُ / گَ دَ)
ناگواریدنی، نابالیدنی. ناروئیدنی
لغت نامه دهخدا
(هََ دَ)
مقابل هراسیدنی. رجوع به هراسیدنی شود
لغت نامه دهخدا
(دَ)
ناآرامیدنی. نارمیدنی. نیارامیدنی. نیارمیدنی. که ازدر آرامیدن نیست. که جای آرام و آرامش و استراحت نیست. رجوع به آرامیدنی شود
لغت نامه دهخدا
(لِ)
مقابل گزاییدن
لغت نامه دهخدا
(هََ دَ / دِ)
نگراییده. مقابل گراییده. رجوع به گراییده شود
لغت نامه دهخدا
(دَ)
مقابل آگاهیدنی. رجوع به آگاهیدنی شود
لغت نامه دهخدا
(گَ / گِ دَ)
قابل گراییدن. لایق گراییدن. رجوع بگرائیدن و گرایستن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از گراییدنی
تصویر گراییدنی
قابل گراییدن شایسته گراییدن
فرهنگ لغت هوشیار