جدول جو
جدول جو

معنی ناگاهانیدن - جستجوی لغت در جدول جو

ناگاهانیدن
(طَ مَ بُ دَ)
نیاگاهانیدن. خبر ندادن. آگاه نکردن. ناآگاهانیدن. مقابل آگاهانیدن
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ناگاهانی
تصویر ناگاهانی
ناگهانی
فرهنگ فارسی عمید
(وَ دَ / دِ)
آگاه نکرده. بی خبر. مقابل آگاهانیده
لغت نامه دهخدا
(لَءْفْ)
ناآگاهیدن. آگاه نکردن
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
ناگاهانیده. مقابل آگاهانده
لغت نامه دهخدا
(کَمْبْ)
نرهانیدن. مقابل رهانیدن. رجوع به رهانیدن شود
لغت نامه دهخدا
(کُ مَ خوا / خا تَ)
اعلام. تنبیه. اذان. تنبئه. اخطار. اشعار. ایذان. ازکان. ایقاظ. تعریف. انهاء. تخبیر. اخبار. انباء. آگاهاندن. آگهانیدن. آگهاندن. مطلع کردن. خبر دادن. تأذّن. اطلاع دادن. مستحضر ساختن. آگاه کردن. تمئنه: بیامدم تا ترا بیاگاهانم. (تاریخ بیهقی)
لغت نامه دهخدا
ناگهانی، رجوع به ناگهانی شود
لغت نامه دهخدا
(دَ)
نیاگاهانیدنی. ناگاهانیدنی
لغت نامه دهخدا
(لِ)
ناگسیختن. ناگسستن. مقابل گسلانیدن به معنی گسستن و پاره کردن و جدا کردن. رجوع به گسلانیدن شود
لغت نامه دهخدا
(گِکَ دَ)
تنبیه. (زوزنی) (ترجمان القرآن). تأذن. (ترجمان القرآن) (المصادر زوزنی) (دهار). تعلیم. (دهار). اعلام. مطلع ساختن. آگاه کردن. آگاهانیدن: ممکن است... بدانچه واقف است از سر من او را بیاگاهاند. (کلیله و دمنه). و معتمدی بنزدیک انوشیروان فرستاد و از صورت حال بیاگاهانید. (کلیله و دمنه). و رجوع به آگاهانیدن شود
لغت نامه دهخدا
(لَءْظْ)
ناگاهانیدن. نیاگاهانیدن
لغت نامه دهخدا
(لُ)
مقابل آگاهانیدن
لغت نامه دهخدا
آنچه که غفله روی دهد: می چاره مرگ ناگهانی است سرمایه عمر جاودانی است. (واله اصفهانی)، فجاه غفله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آگاهانیدن
تصویر آگاهانیدن
آگاه کردن خبردادن اخبار اعلام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آگاهانیدن
تصویر آگاهانیدن
اخطار دادن
فرهنگ واژه فارسی سره
آگاه کردن، اخبار، اطلاع دادن، اعلام
متضاد: بی خبرگذاشتن
فرهنگ واژه مترادف متضاد