حمیدالدین، از مریدان شیخ شهاب الدین سهروردی و از عارفان و شاعران قرن هفتم هجری است، وی در ولایت ناکور هندوستان به زراعت اشتغال داشت و از دست معین الدین چشتی (متوفی 634 هجری قمری) خرقه پوشیده است، رسالاتی در تصوف تصنیف کرده است، از آنجمله است: رسالۀ راحت القلوب و عشق نامه، او راست: آن را که به تهمت معاصی گیرد هر عذر که گوید همه را بپذیرد وآن را که به دوستی بخواند در پیش با تیغ بلا سرش ز تن برگیرد، رجوع به ریاض العارفین ص 104 و ریحانه الادب ج 4 ص 161 شود شیخ ناکوری حسین ناکوری، از عرفای هند است، او راست: تفسیر قرآن و شرحی بر سوانح العشاق غزالی و شرح قسم سوم مفتاح العلوم سکاکی، وی به سال 901 هجری قمری درگذشته است، (ازریحانه الادب ج 4 ص 160 از خزینه الاصفیاء ج 1 ص 406)
حمیدالدین، از مریدان شیخ شهاب الدین سهروردی و از عارفان و شاعران قرن هفتم هجری است، وی در ولایت ناکور هندوستان به زراعت اشتغال داشت و از دست معین الدین چشتی (متوفی 634 هجری قمری) خرقه پوشیده است، رسالاتی در تصوف تصنیف کرده است، از آنجمله است: رسالۀ راحت القلوب و عشق نامه، او راست: آن را که به تهمت معاصی گیرد هر عذر که گوید همه را بپذیرد وآن را که به دوستی بخواند در پیش با تیغ بلا سرش ز تن برگیرد، رجوع به ریاض العارفین ص 104 و ریحانه الادب ج 4 ص 161 شود شیخ ناکوری حسین ناکوری، از عرفای هند است، او راست: تفسیر قرآن و شرحی بر سوانح العشاق غزالی و شرح قسم سوم مفتاح العلوم سکاکی، وی به سال 901 هجری قمری درگذشته است، (ازریحانه الادب ج 4 ص 160 از خزینه الاصفیاء ج 1 ص 406)
آنکه گویا نیست، که سخن گفتن نتواند، غیرناطق، مقابل گویا: چو مدحش گفت نتوانی چه گویا و چه ناگویا چو رویش دید نتوانی چه بینا و چه نابینا، فرخی، رجوع به گویا شود
آنکه گویا نیست، که سخن گفتن نتواند، غیرناطق، مقابل گویا: چو مدحش گفت نتوانی چه گویا و چه ناگویا چو رویش دید نتوانی چه بینا و چه نابینا، فرخی، رجوع به گویا شود
مقابل شکوفا. رجوع به شکوفا شود، در گیاه شناسی، میوه هائی را گویند که به خودی خود شکفته و باز نمی شوند مانند فندق و بلوطو گندم و جو. رجوع به گیاه شناسی گل گلاب ص 188 شود
مقابل شکوفا. رجوع به شکوفا شود، در گیاه شناسی، میوه هائی را گویند که به خودی خود شکفته و باز نمی شوند مانند فندق و بلوطو گندم و جو. رجوع به گیاه شناسی گل گلاب ص 188 شود
شهر و بندری بمغرب اتازونی (واشنگتن) بر کنار اقیانوس آرام. دارای 125000 تن سکنه و کارخانه های ذوب آهن و مس و کار خانه چوب بری است. فعالیت های صنعتی فراوان دارد. صادرات عمده آن چوب و غله و پوستهائی است که از آن لباس سازند
شهر و بندری بمغرب اتازونی (واشنگتن) بر کنار اقیانوس آرام. دارای 125000 تن سکنه و کارخانه های ذوب آهن و مس و کار خانه چوب بری است. فعالیت های صنعتی فراوان دارد. صادرات عمده آن چوب و غله و پوستهائی است که از آن لباس سازند
غمگین بودن. (فرهنگ نظام). غمگینی. ناشادمانی، سختی. خشم. رنج. (ناظم الاطباء). مقابل خوشی. ابتلاء. گرفتاری. مصیبت. ناراحتی: یار مساعد بگه ناخوشی دامکشی کرد نه دامن کشی. نظامی. آن را که به طبع درکشی نیست پروای خوشی و ناخوشی نیست. نظامی. که تا چند از این جاه و گردنکشی خوشی را بود در قفا ناخوشی. سعدی. گر از ناخوشی کرد بر من خروش مرا ناخوش از وی خوش آمد بگوش. سعدی. ، ناپسندی. آزردگی. ناخوش آیندی. کراهت. (ناظم الاطباء). راضی نبودن. (فرهنگ نظام). به ناخوشی. به نارضامندی. به اکراه. نه از روی رغبت، مرض. بیماری. (آنندراج). ناتندرستی. (ناظم الاطباء). مریضی. بیمار بودن. رنجوری. دردمندی. علیلی. بیماری. نالانی. ناچاقی. سقم. علت. رنج. درد. مرض. داء. آزار. گزند، ناخوبی. بدی. زشتی. ناموافقی. ناملایمی. ناسازگاری: کسی را که اندیشه ناخوش بود بدان ناخوشی رای او کش بود. فردوسی. نیرزد وجودی بدین ناخوشی که جورش پسندی و بارش کشی. سعدی. شد دل آزرده و آزرده دل از کوی تو رفت با دل پر گله از ناخوشی خوی تو رفت. وحشی. ، تلخی. بدطعمی. بدمزگی. ناخوش گواری: ناخوشی و سیوگی و گندیدگی و ترشی مکروه. (التفهیم). جیحون خوش است و بامزه و دریا از ناخوشی و زهر چو طاعون است. ناصرخسرو. و از عفونت هوا و ناخوشی آب هیچکس جز مردم آن ولایت به تابستان آنجا نتواند بودن. (فارسنامۀ ابن بلخی ص 149) ، فتنه. فساد. تباهی. (ناظم الاطباء) ، نقار. نادوستی. عدم صمیمیت. کدورت. دشمنی. رنجیدگی. عداوت: امیرنصر قاصدان فرستاد به طلب آن مال و وی نفرستاد، میان ایشان بدین سبب ناخوشی پدید آمد. (تاریخ بخارا). میان من و یحیی بجز ناخوشی نیست. (تاریخ بخارا). ای صبا خواجه را ز بنده بگو که در مدح می توانم سفت، ور به زشتی و ناخوشی افتد هجو هم نیک میتوانم گفت. وحشی. ، مرض. بیماری. (آنندراج). مرض ساری مثل وبا و طاعون و جز آن. (ناظم الاطباء). مرض عام. وبا. طاعون. - سال ناخوشی،سال وبائی. ، در تداول، کوفت. سیفلیس. بیماریهای آمیزشی
غمگین بودن. (فرهنگ نظام). غمگینی. ناشادمانی، سختی. خشم. رنج. (ناظم الاطباء). مقابل خوشی. ابتلاء. گرفتاری. مصیبت. ناراحتی: یار مساعد بگه ناخوشی دامکشی کرد نه دامن کشی. نظامی. آن را که به طبع درکشی نیست پروای خوشی و ناخوشی نیست. نظامی. که تا چند از این جاه و گردنکشی خوشی را بود در قفا ناخوشی. سعدی. گر از ناخوشی کرد بر من خروش مرا ناخوش از وی خوش آمد بگوش. سعدی. ، ناپسندی. آزردگی. ناخوش آیندی. کراهت. (ناظم الاطباء). راضی نبودن. (فرهنگ نظام). به ناخوشی. به نارضامندی. به اکراه. نه از روی رغبت، مرض. بیماری. (آنندراج). ناتندرستی. (ناظم الاطباء). مریضی. بیمار بودن. رنجوری. دردمندی. علیلی. بیماری. نالانی. ناچاقی. سقم. علت. رنج. درد. مرض. داء. آزار. گزند، ناخوبی. بدی. زشتی. ناموافقی. ناملایمی. ناسازگاری: کسی را که اندیشه ناخوش بود بدان ناخوشی رای او کش بود. فردوسی. نیرزد وجودی بدین ناخوشی که جورش پسندی و بارش کشی. سعدی. شد دل آزرده و آزرده دل از کوی تو رفت با دل پر گله از ناخوشی خوی تو رفت. وحشی. ، تلخی. بدطعمی. بدمزگی. ناخوش گواری: ناخوشی و سیوگی و گندیدگی و ترشی مکروه. (التفهیم). جیحون خوش است و بامزه و دریا از ناخوشی و زهر چو طاعون است. ناصرخسرو. و از عفونت هوا و ناخوشی آب هیچکس جز مردم آن ولایت به تابستان آنجا نتواند بودن. (فارسنامۀ ابن بلخی ص 149) ، فتنه. فساد. تباهی. (ناظم الاطباء) ، نقار. نادوستی. عدم صمیمیت. کدورت. دشمنی. رنجیدگی. عداوت: امیرنصر قاصدان فرستاد به طلب آن مال و وی نفرستاد، میان ایشان بدین سبب ناخوشی پدید آمد. (تاریخ بخارا). میان من و یحیی بجز ناخوشی نیست. (تاریخ بخارا). ای صبا خواجه را ز بنده بگو که در مدح می توانم سفت، ور به زشتی و ناخوشی افتد هجو هم نیک میتوانم گفت. وحشی. ، مرض. بیماری. (آنندراج). مرض ساری مثل وبا و طاعون و جز آن. (ناظم الاطباء). مرض عام. وبا. طاعون. - سال ناخوشی،سال وبائی. ، در تداول، کوفت. سیفلیس. بیماریهای آمیزشی
نام نهری به ممالک متحدۀ امریکا و آن از ناحیۀ داکوتای شمالی سرچشمه گیرد و پس از طی ششصدهزار گز و گذشتن از قصبۀ یانگتون به میسوری ریزد. (قاموس الاعلام ترکی)
نام نهری به ممالک متحدۀ امریکا و آن از ناحیۀ داکوتای شمالی سرچشمه گیرد و پس از طی ششصدهزار گز و گذشتن از قصبۀ یانگتون به میسوری ریزد. (قاموس الاعلام ترکی)
نادرست نویسی ناغلا محیل زرنگ باهوش گربز (فی الجمله درمفهوم کلمه ناجنسی و بدذاتی مستتراست)، توضیح ناقلا در بروجردی بمعنی دشوار و سخت و نیز بمعنی مذکور مستعمل است
نادرست نویسی ناغلا محیل زرنگ باهوش گربز (فی الجمله درمفهوم کلمه ناجنسی و بدذاتی مستتراست)، توضیح ناقلا در بروجردی بمعنی دشوار و سخت و نیز بمعنی مذکور مستعمل است
شاد نبودن غمگینی، بیماری مریضی، ناخوبی ناپسندی بدی، ناگواری منغص بودن، ناخوشایندی تلخی، بد طعمی بدمزگی، درشتی خشونتناموافقی، کدورت نقار: (امیرنصرقاصدان فرستاد بطلب آن مال و وی (امیراسماعیل) نفرستاد میان ایشان بدین سبب ناخوشی پدید آمد)، ابتلا گرفتاری: یار مساعد بگه ناخوشی دامکشی کرد نه دامن کشی. (نظامی)، کوفت سیفلیس. یا سال ناخوشی. سال وبایی. یا خود را به ناخوشی زدن، خود را مریض وانمود کردن
شاد نبودن غمگینی، بیماری مریضی، ناخوبی ناپسندی بدی، ناگواری منغص بودن، ناخوشایندی تلخی، بد طعمی بدمزگی، درشتی خشونتناموافقی، کدورت نقار: (امیرنصرقاصدان فرستاد بطلب آن مال و وی (امیراسماعیل) نفرستاد میان ایشان بدین سبب ناخوشی پدید آمد)، ابتلا گرفتاری: یار مساعد بگه ناخوشی دامکشی کرد نه دامن کشی. (نظامی)، کوفت سیفلیس. یا سال ناخوشی. سال وبایی. یا خود را به ناخوشی زدن، خود را مریض وانمود کردن