نالایق از شنیده شدن. (ناظم الاطباء). که قابل شنیدن نیست. که شنیدن را نشاید: از بس شنیده ام سخن ناشنیدنی گویم شنیده ام سخن ناشنیده را. صائب. ، که آن را نتوان شنید. که شنیدن آن ممکن نباشد
نالایق از شنیده شدن. (ناظم الاطباء). که قابل شنیدن نیست. که شنیدن را نشاید: از بس شنیده ام سخن ناشنیدنی گویم شنیده ام سخن ناشنیده را. صائب. ، که آن را نتوان شنید. که شنیدن آن ممکن نباشد
نکشیدن. وزن نکردن. مقابل کشیدن، تحمل نکردن. نبردن: اما نفس خشم گیرنده باویست نام و ننگ جستن و ستم ناکشیدن و چون بر وی ظلم کنند به انتقام مشغول بودن. (تاریخ بیهقی ص 96)
نکشیدن. وزن نکردن. مقابل کشیدن، تحمل نکردن. نبردن: اما نفس خشم گیرنده باویست نام و ننگ جستن و ستم ناکشیدن و چون بر وی ظلم کنند به انتقام مشغول بودن. (تاریخ بیهقی ص 96)