جدول جو
جدول جو

معنی ناکشیدنی - جستجوی لغت در جدول جو

ناکشیدنی
(کَ / کِ دَ)
که قابل کشیدن نیست. که نتوان آن را کشید، نابردنی. غیرقابل تحمل. تحمل ناکردنی. رجوع به کشیدنی شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(لَقْ قی دَ)
که لقیدنی نیست. که ثابت و استوار و محکم است. مقابل لقیدنی
لغت نامه دهخدا
(شِ دَ)
نالایق از شنیده شدن. (ناظم الاطباء). که قابل شنیدن نیست. که شنیدن را نشاید:
از بس شنیده ام سخن ناشنیدنی
گویم شنیده ام سخن ناشنیده را.
صائب.
، که آن را نتوان شنید. که شنیدن آن ممکن نباشد
لغت نامه دهخدا
(دَ)
ناکاستنی. کاهش ناپذیر. که کاستنی نیست. مقابل کاهیدنی. رجوع به کاهیدنی شود
لغت نامه دهخدا
(دَ)
که قابل کاویدن نباشد. که آن را نتوان کاویدن. غیرقابل کاویدن. مقابل کاویدنی. رجوع به کاویدنی شود
لغت نامه دهخدا
(دَ)
ناکاشتنی. مقابل کاریدنی. رجوع به کاریدنی شود
لغت نامه دهخدا
(مَ دَ)
که ازدر مزیدن نیست. که مزیدن را نشاید
لغت نامه دهخدا
(فَ دَ)
نیافریدنی. ناآفریدنی. مقابل آفریدنی. رجوع به آفریدنی شود
لغت نامه دهخدا
(لَ دَ)
که نمی لخشد. که لغزیدنی نیست. مقابل لخشیدنی
لغت نامه دهخدا
(رَ دَ)
مقابل آرمیدنی. رجوع به آرمیدنی و آرامیدنی شود، مقابل رمیدنی
لغت نامه دهخدا
(گُ دَ)
بازناکردنی. ناگشادنی. غیرقابل افتتاح. بازناشدنی، غیرقابل ابراز و اظهار. ابراز ناکردنی. فاش ناکردنی
لغت نامه دهخدا
(گُ دَ)
نگشودنی. بازناکردنی. غیرقابل افتتاح، آشکارناکردنی. غیرقابل ابراز واظهار. مقابل گشادنی. رجوع به گشادنی شود
لغت نامه دهخدا
(گُ دَ)
غیرقابل انتخاب. که نتوان آن را برگزید و اختیار کرد. که سزاوار گزیدن نیست. ناپسندیدنی. مقابل گزیدنی
لغت نامه دهخدا
(وَ دَ)
که نتواند وزید. که نخواهد وزید. مقابل وزیدنی
لغت نامه دهخدا
(وَ دَ)
نیاوردنی. ناآوریدنی. ناآوردنی
لغت نامه دهخدا
(هَِ دَ)
مقابل هلیدنی، به معنی نهادنی. رجوع به هلیدنی شود
لغت نامه دهخدا
(رَ دَ)
که قابل رسیدن نباشد. که نتوان به آن رسید. مقابل رسیدنی، که رسیدنی نیست. که نمی رسد. که نخواهد رسید. که نتواند رسید. رجوع به رسیدنی شود
لغت نامه دهخدا
(نَ دَ)
آنکه درخور کالیدن نیست. آنکه کالیدن آن سزا نیست. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(چَ دَ)
که قابل چشیدن نیست. که چشیدن را نشاید
لغت نامه دهخدا
(دَ)
که قابل دوشیدن نیست. که نتوان آن را دوشید. مقابل دوشیدنی. رجوع به دوشیدنی شود
لغت نامه دهخدا
(کَ دَ)
ناآکنیدنی. مقابل آکنیدنی
لغت نامه دهخدا
(کُ)
نکشیدن. وزن نکردن. مقابل کشیدن، تحمل نکردن. نبردن: اما نفس خشم گیرنده باویست نام و ننگ جستن و ستم ناکشیدن و چون بر وی ظلم کنند به انتقام مشغول بودن. (تاریخ بیهقی ص 96)
لغت نامه دهخدا
(بَ دَ)
که بخشیدنی نیست. که ازدر بخشیدن نیست. مقابل بخشیدنی
لغت نامه دهخدا
(دَ)
شنیدنی. قابل استماع
لغت نامه دهخدا
(دَ دَ)
که دمیدنی نباشد. مقابل دمیدنی. رجوع به دمیدنی شود
لغت نامه دهخدا
(دَ دَ)
که دریدنی نیست. که نشاید آن را درید. که نتوان آن را درید
لغت نامه دهخدا
(خُ دَ)
که خشکیدنی نباشد. که خشک شدنی نیست
لغت نامه دهخدا
(خَ دَ)
غیرقابل خریداری. که قابل خریدن نیست. مقابل خریدنی. رجوع به خریدنی شود
لغت نامه دهخدا
(نَ شی دَ)
که قابل دوشیدن نیست. که نتوان دوشیدش. مقابل دوشیدنی. رجوع به دوشیدنی شود
لغت نامه دهخدا
(نَ دَ)
مقابل نویدنی
لغت نامه دهخدا
تصویری از ناشنیدنی
تصویر ناشنیدنی
آنچه که قابل شنیدن نیست مقابل شنیدنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناگشودنی
تصویر ناگشودنی
فاش نا کردنی، باز ناکردنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نازکشیدن
تصویر نازکشیدن
تحمل نازکردن، قبول تقاضاهای کسی انجام دادن تمنیات کسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناکشیدن
تصویر ناکشیدن
وزن نکردن، تحمل نکردن، نبردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناگشودنی
تصویر ناگشودنی
لاینحل
فرهنگ واژه فارسی سره