جدول جو
جدول جو

معنی ناکامروا - جستجوی لغت در جدول جو

ناکامروا
(رَ)
مقابل کامروا. آنکه کامروا نیست. ناکام. رجوع به کامروا شود
لغت نامه دهخدا
ناکامروا
آنکه بکام خودنرسیده ناکام دیده مقابل کامروا
تصویری از ناکامروا
تصویر ناکامروا
فرهنگ لغت هوشیار
ناکامروا
درمانده، شکست خورده، محروم، نامراد، ناموفق
متضاد: کامروا، کامیاب
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کامروا
تصویر کامروا
(پسرانه)
آنکه خواسته و آرزویش رسیده است، موفق
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کامروا
تصویر کامروا
کسی که به مراد و مقصود خود رسیده، کسی که به کام دل زندگی کند، کامیاب، خوشبخت
فرهنگ فارسی عمید
(رَ)
مقابل کامروائی. ناکامیابی. ناکامی. حالت و صفت ناکامروا. رجوع به کامروا و ناکامی شود
لغت نامه دهخدا
(دَ)
ناکام، ناکامیاب، آنکه کامرانی نکرده است، آنکه کامران و شادکام نیست، مقابل کامران، رجوع به کامران شود
لغت نامه دهخدا
(رَ)
کسی که هرچه بخواهد برایش مهیا شود. (فرهنگ نظام). مقابل کام کش. (از آنندراج). برخورنده و متمتع. (ناظم الاطباء). کامیاب. کامران. نیکبخت. پیروز:
خجسته بادت و فرخنده و مبارک باد
نواز و خلعت و تشریف شاه کامروا.
؟
خدایگان جهان شادکام و کامروا
کمینه چاکر بر درگهش دو صدهوشنگ.
فرخی.
دل من چون رعیتی است مطیع
عشق چون پادشاه کامرواست.
فرخی.
بدولت و سپه و ملک خویش کامروا
ز نعمت و ز تن و جان خویش برخوردار.
فرخی.
جاودان شاد زیاد آن ملک کامروا
لشکرش بیعدد و مملکتش بی انداز.
فرخی.
همیشه این خاندان بزرگ پاینده باد و اولیاش منصور و اعداش مقهور سلطان معظم فرخ زاد فرزند این پادشاه بزرگ کامروا و کامکار و برخوردار از ملک و جوانی... (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 109).
شاه مسعود براهیم که در ملک جهان
خسرو نافذحکم و ملک کامرواست.
مسعودسعد.
- کامروا بودن، بر مراد و آرزو کامیاب بودن. پیروز و موفق بسر بردن. در عیش و عشرت زیستن:
از آن پس دژ و گنج ومردم تراست
برین نامور بوم کامت رواست.
فردوسی.
دلشاد زی و کامروا باش و ظفریاب
بر کام و هوای دل و بر دشمن غدار.
فرخی.
کامروا باد و نرم گشته مر او را
چرخ ستمکاره و زمانۀ وارون.
فرخی.
دلشاد زی و کامروا باش و طرب کن
با طرفه نگاری چو گل تازه بگلزار.
فرخی.
پاینده باد و کامروا باد و شاد باد
آن شادیی که میل ندارد بهیچ غم.
فرخی.
دل آنجا گراید که کامش رواست
خوش آنجاست گیتی، که دل را هواست.
اسدی.
بزرجمهر بامداد بخدمت خسرو شتافتی و او را گفتی: ’سحرخیز باش تا کامروا باشی’. (مرزبان نامه).
در روزگار کامروا باد و شادخوار
شاه ملوک، صدر سلاطین روزگار.
مختاری
لغت نامه دهخدا
تصویری از ناکامروایی
تصویر ناکامروایی
ناکامیابی ناکامی مقابل کامروایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناکامران
تصویر ناکامران
ناکامیابناکام دیده مقابل کامران
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که بمراد و مقصود رسیده آنکه بکام دل زندگی کند کامیاب مقابل نا کام: (نا کسان پیشگاه و کامروا فاضن دور مانده وین عجب است) (جامع الحکمتین)، عیاش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کامروا
تصویر کامروا
((رَ))
برخوردار، متمتع
فرهنگ فارسی معین
حرمان، شکست، ناکامی، ناکامیابی
متضاد: کامروایی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بختیار، شادکام، کامجو، کامران، کامکار، کامیاب، موفق
متضاد: ناکام، نامراد
فرهنگ واژه مترادف متضاد