جدول جو
جدول جو

معنی ناکامرانی - جستجوی لغت در جدول جو

ناکامرانی
صفت ناکامران، مقابل کامرانی، رجوع به کامرانی شود
لغت نامه دهخدا
ناکامرانی
ناکامیابی ناکامروایی مقابل کامرانی
تصویری از ناکامرانی
تصویر ناکامرانی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کامرانی
تصویر کامرانی
خوش گذرانی، خوشبختی، کامیابی
فرهنگ فارسی عمید
(رَ)
مقابل کامروائی. ناکامیابی. ناکامی. حالت و صفت ناکامروا. رجوع به کامروا و ناکامی شود
لغت نامه دهخدا
(کَ)
انقلاباتی که در جو پدید آید، مانند باد و برف و جز آن. (ناظم الاطباء). مرکبات غیرتامه که کاینات جو باشند، چون برف و باران و باد و مانند آن. (از انجمن آرا) (از آنندراج). از برساخته های دساتیر است.
لغت نامه دهخدا
(دَ)
ناکام، ناکامیاب، آنکه کامرانی نکرده است، آنکه کامران و شادکام نیست، مقابل کامران، رجوع به کامران شود
لغت نامه دهخدا
سعادت و اقبال، نیک بختی و بختیاری و بهره مندی، (ناظم الاطباء)، بمراد بودن:
بنفزایدش کامرانی و گنج
بود شادمان در سرای سپنج،
فردوسی،
ایا بحکم حق از بهر کامرانی تو
بخدمت تو کمر بسته آسمان محکم،
سوزنی،
بیوفتاده ام از پای و کار رفت از دست
ز کامرانی ماندم جدا و ناز و نعیم،
سوزنی،
طاووس کامرانی و ریاض امانی جلوت کند، (سندبادنامه ص 38)،
، خوشی و خرمی و خرسندی و عیش و شادمانی، (ناظم الاطباء) :
تا سال دیگر شادمان و خرم با آن چیزها در کامرانی بمانند، (نوروزنامه)، اسباب کامکاری و کامرانی مهیا شد، (ترجمه تاریخ یمینی ص 258)،
ندارد شوی و دارد کامرانی
بشادی می گذارد زندگانی،
نظامی،
سعادت یار او در کامرانی
مساعد با سعادت زندگانی،
نظامی،
بسی کوشیده یی در کامرانی
بسی دیگر بکام دل برانی،
نظامی،
بشادی پی کامرانی گرفت،
نظامی،
اگر گامی زدم در کامرانی
جوان بودم چنین باشد جوانی،
جهانستانی و لشکرکشی چه مانند است
به کامرانی و درویشی وسبکباری،
سعدی،
، حکمرانی با سعادت و اقبال و با اختیار و با استقلال و فیروزی، (ناظم الاطباء)، غلبه:
دریغ آن سوار و جوانی او
برزم اندرون کامرانی او،
فردوسی،
و عنان کامرانی و زمام جهانداری به ایالت سیاست او تفویض کرده، (کلیله و دمنه)، پادشاهی، (ناظم الاطباء)،
- کامرانی دادن، آرزو برآوردن، نایل کردن، به آرزو رسانیدن:
که یزدان ترا زندگانی دهاد
پس از مرگ او کامرانی دهاد،
فردوسی
لغت نامه دهخدا
بی ترتیبی، بی نظمی، بی قانونی، (ناظم الاطباء)، آشفتگی، بی سرانجامی، مرتب و روبراه نبودن، هرزگی، خلاعت، (یادداشت مؤلف)، رجوع به نابسامانی شود
لغت نامه دهخدا
مقابل کامیابی، بی نصیبی، حرمان، نومیدی، حالت و صفت ناکامیاب، رجوع به ناکامیاب شود
لغت نامه دهخدا
ناکامروائی، ناکامگار بودن، ناکامی، حالت و صفت ناکامگار
لغت نامه دهخدا
تصویری از ناسامانی
تصویر ناسامانی
آشفتگی عدم انتظام، نابکاری تباهکاری، نامربوطی نابجا بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کامرانی
تصویر کامرانی
رسیدن بامیال و آرزو های خودکامیابی: (... در عنفوان جوانی و ریعان کامرانی که مجال و ساوس شیطانی فسیح تر باشد)، نیکبختی، خوشبختی، سعادت، عیاشی، خوشگذر انی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناکامروایی
تصویر ناکامروایی
ناکامیابی ناکامی مقابل کامروایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناکامکاری
تصویر ناکامکاری
ناکامی ناکامیابی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناکامگاری
تصویر ناکامگاری
ناکامی ناکامیابی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناکامیابی
تصویر ناکامیابی
ناکامروایی حرمان عدم موفقیت مقابل کامیابی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناکامران
تصویر ناکامران
ناکامیابناکام دیده مقابل کامران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناکارایی
تصویر ناکارایی
ایراد
فرهنگ واژه فارسی سره
حرمان، شکست، ناکامی، ناکامیابی
متضاد: کامروایی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
خوشگذرانی، خوشی، عیاشی، کامجویی، کامروایی، کامیابی، سعادت، نیکبختی
متضاد: ناکامی
فرهنگ واژه مترادف متضاد