جدول جو
جدول جو

معنی ناکاشته - جستجوی لغت در جدول جو

ناکاشته
(نِ دَ / دِ)
نکشته. کاشته ناشده. نکاشته. غیرمزروع. دست نخورده. مقابل کاشته: زمین معمور ناکاشته بدین مرد به اجارت دادیم. (سندبادنامه ص 263)
لغت نامه دهخدا
ناکاشته
بایر، نامزروع
متضاد: کاشته، مزروع
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از انگاشته
تصویر انگاشته
تصور شده، پنداشته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انباشته
تصویر انباشته
انبارده، روی هم ریخته، انبوه شده، پرکرده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناداشتی
تصویر ناداشتی
فقر و فاقه، تهیدستی، کنایه از بی شرمی، بی حیایی، کنایه از بی اعتقادی، کنایه از نفاق، دورویی، برای مثال چون بود آن صلح ز ناداشتی / خشم خدا باد بر آن آشتی (نظامی۱ - ۸۶)
فرهنگ فارسی عمید
مقابل گذاشته
لغت نامه دهخدا
(طَ لَ دَ / دِ)
نبافته. که بافته نشده است. مقابل بافته
لغت نامه دهخدا
(بِ رِ تَ / تِ)
که برشته نشده باشد. که بو داده نشده باشد. مقابل برشته
لغت نامه دهخدا
(کَ دَ / دِ)
فطیر. (صراح). ورنیامده (خمیر) : خمیر این سخن فطیر است ناخاسته و زلف این عروس مشوش است ناپیراسته. (سندبادنامه ص 140)
لغت نامه دهخدا
(فَ / فِ دَ / دِ)
نتافته. نتابیده. مقابل تافته. رجوع به تافته شود
لغت نامه دهخدا
پریشانی، افلاس، (برهان قاطع)، بی نوائی، (فرهنگ نظام)، مفلسی، (غیاث اللغات)، فقر، بی چیزی، تنگدستی، تهیدستی، کوتاه دستی، ناتوانی، ناداری، نداشتن:
ز دنیا برم زنگ ناداشتی
دهم باد را با چراغ آشتی،
نظامی،
چون بود آن صلح ز ناداشتی
خشم خدا باد بر آن آشتی،
نظامی،
، بی شرمی، بی حیائی، (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (آنندراج) :
ره ناداشتی را پیشه کردی
گرت نیک آمد آن ناداشتی رو،
سوزنی،
به ناراستی دامن آلوده ای
به ناداشتی دوده اندوده ای،
سعدی (از نظام و آنندراج)،
، بی اعتقادی، (برهان قاطع) (ناظم الاطباء)، بی اخلاصی، (غیاث اللغات)
لغت نامه دهخدا
(نَ رَ / رِ کُ)
محبوس. زندانی. بازداشته. توقیف شده، برانگیخته. وادار شده. و رجوع به واداشتن شود
لغت نامه دهخدا
(اَ / اِ تَ / تِ)
پنداشته. تصورشده. (فرهنگ فارسی معین) ، مصغر انگز. (ناظم الاطباء). و رجوع به انگژ شود
لغت نامه دهخدا
(اَمْ تَ / تِ)
پرکرده و ممتلی. (ناظم الاطباء). مملو. (شعوری ج 1 ورق 123 الف). آکنده. انبارده. ممتلی. مشحون. مآن. غاص. (یادداشت مؤلف) :
یکی گنبدی دید افراشته
ز دینار سرتاسر انباشته.
فردوسی.
و در میان شهر آنجا کی مثلاً نقطۀ پرگار باشد دکه ای انباشته برآورده است. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 138). رکیّه مدفان، چاه انباشته. (منتهی الأرب، ذیل د ف ن).
لغت نامه دهخدا
(اَمْ تَ/تِ)
انباشته. (از ناظم الاطباء). رجوع به انباشته شود، انتتر فی مشیته، اعتماد کرد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(گُ سِ/ سَ دَ / دِ)
نابسیجیده. بی تهیه. بی ساز و برگ. ناآماده:
ولیکن بدینگونه ناساخته
گر آیم دمان گردن افراخته.
فردوسی.
ناساخته رحلت باید کرد. (کلیله و دمنه). پیوسته چنان نشین که گویی دشمن بر در است تا اگر ناگه از در درآید ناساخته نباشی. (مجالس سعدی) ، ناتمام. نامهیا. ناقص. کامل و تمام و مهیا نشده: صاحب غازی و دیگران کارها بجد پیش گرفتند و آنچه ناساخته بود بتمامی بساختند. (تاریخ بیهقی ص 34) ، غافل. بی فکر و اندیشه. بی پروا. (ناظم الاطباء) ، نساخته:
همی گفت ناساخته خانه را
چرا ساختم رزم بیگانه را.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(نِ تَ / تِ)
نکافته. مقابل کافته. رجوع به کافته شود
لغت نامه دهخدا
(کَ دَ)
نکاشتن. ناکاریدن. مقابل کاشتن:
بدانی گه غله برداشتن
که سستی بود تخم ناکاشتن.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(نِ دَ / دِ)
کاسته نشده. کم نشده. (ناظم الاطباء). مقابل کاسته. رجوع به کاسته شود.
- ماه ناکاسته، بدر. ماه تمام. (ناظم الاطباء) :
یکی نامه درخواست آراسته
فروزان تر از ماه ناکاسته.
فردوسی.
به شب ماه ناکاسته چون بود؟
چنان بود اگر مه به افزون بود.
فردوسی.
مجلس خلوت نگر آراسته
روشن و خوش چون مه ناکاسته.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
کشته ناشده. غیرمقتول. به قتل نارسیده:
ناکشتۀ کشته صفت این حیوان است.
منوچهری.
منم تنها چنین بر پشته مانده
ز ننگ لاغری ناکشته مانده.
نظامی.
، گچ یا آهک ناکشته، آب نادیده: بگیرند آهک ناکشته سه درمسنگ و... بسرکه بسرشتند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
لغت نامه دهخدا
(نِ دَ / دِ)
نکاشته، ناکاشته، کاشته ناشده، غیرمزروع، زراعت ناشده،
- ناکاشت گذاشتن زمین، نکاشتن آن را، غیرمزروع داشتن آن، (یادداشت مؤلف)، رجوع به ناکاشته شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ناخاسته
تصویر ناخاسته
آنکه ازجای بلندنشده، ورنیامده (خمیر) : (خمیر این سخن فطیر است ناخاسته و زلف این عروس مشوش است ناپیراسته)
فرهنگ لغت هوشیار
فقر تهیدستی، حالت وشغل ناداشت، بی شرمی بی حیایی بی همه چیزی، بی اعتقادی، نفاق دو رویی ناسازگای: چون بود آن صلح زنا داشتی خشم خدا باد بر آن آشتی. (نظامی) زدنیا برم رنگ ناداشتی دهم با درابا چراغ آشتی. (نظامی. گنجینه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انباشته
تصویر انباشته
اسم انباشتن، پر کرده مملو انبارده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انگاشته
تصویر انگاشته
پنداشته تصور شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناداشتک
تصویر ناداشتک
مصغر، ناداشت: (چون میلش به کاهلی افتاد بیرون دوید حریفکی ماحضری و ناداشتگی چستی و آن شیطانست)
فرهنگ لغت هوشیار
گذر نکرده نگذشته: چو لشکر شد از خواسته بی نیاز بر او ناگذشته زمانی دراز. مقابل گذشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناساخته
تصویر ناساخته
بی تهیه، ناآماده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناتافته
تصویر ناتافته
نتابیده ناتابیده مقابل تافته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نابرشته
تصویر نابرشته
آنچه که برشته نشده مقابل برشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نایافته
تصویر نایافته
بدست نیامده تحصیل نشده، معدوم غیرموجود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناگذاشته
تصویر ناگذاشته
گذاشته نا شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناساخته
تصویر ناساخته
ساخته نشده، آماده نشده، برقرار نشده، ناآراسته 5- مجهز نشده، بی سلاح
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انباشته
تصویر انباشته
((اَ تِ))
پر کرده، پر شده، مملو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انگاشته
تصویر انگاشته
((اِ تِ))
پنداشته، تصور شده
فرهنگ فارسی معین