جدول جو
جدول جو

معنی ناچشیدنی - جستجوی لغت در جدول جو

ناچشیدنی(چَ دَ)
که قابل چشیدن نیست. که چشیدن را نشاید
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(کَ / کِ دَ)
که قابل کشیدن نیست. که نتوان آن را کشید، نابردنی. غیرقابل تحمل. تحمل ناکردنی. رجوع به کشیدنی شود
لغت نامه دهخدا
(مَ دَ)
که مکیدنی نیست. که از در مکیدن نیست. که نتوان آن را مکید
لغت نامه دهخدا
(دَ)
ناآشامیدنی. نیاشامیدنی. غیرمشروب. غیرقابل شرب. که از در نوشیدن نیست. که نوشیدن را نشاید. که نتوان یا نباید آن را آشامید
لغت نامه دهخدا
(نَ دَ)
مقابل نویدنی
لغت نامه دهخدا
(هَِ دَ)
مقابل هلیدنی، به معنی نهادنی. رجوع به هلیدنی شود
لغت نامه دهخدا
(وَ دَ)
نیاوردنی. ناآوریدنی. ناآوردنی
لغت نامه دهخدا
(وَ دَ)
که نتواند وزید. که نخواهد وزید. مقابل وزیدنی
لغت نامه دهخدا
(کَ دَ)
ناآکنیدنی. مقابل آکنیدنی
لغت نامه دهخدا
(گُ دَ)
غیرقابل انتخاب. که نتوان آن را برگزید و اختیار کرد. که سزاوار گزیدن نیست. ناپسندیدنی. مقابل گزیدنی
لغت نامه دهخدا
(گُ دَ)
نگشودنی. بازناکردنی. غیرقابل افتتاح، آشکارناکردنی. غیرقابل ابراز واظهار. مقابل گشادنی. رجوع به گشادنی شود
لغت نامه دهخدا
(گُ دَ)
بازناکردنی. ناگشادنی. غیرقابل افتتاح. بازناشدنی، غیرقابل ابراز و اظهار. ابراز ناکردنی. فاش ناکردنی
لغت نامه دهخدا
(لَ دَ)
که نمی لخشد. که لغزیدنی نیست. مقابل لخشیدنی
لغت نامه دهخدا
(لَقْ قی دَ)
که لقیدنی نیست. که ثابت و استوار و محکم است. مقابل لقیدنی
لغت نامه دهخدا
(فَ دَ)
نیافریدنی. ناآفریدنی. مقابل آفریدنی. رجوع به آفریدنی شود
لغت نامه دهخدا
(مَ دَ)
که ازدر مزیدن نیست. که مزیدن را نشاید
لغت نامه دهخدا
(شِ دَ)
نالایق از شنیده شدن. (ناظم الاطباء). که قابل شنیدن نیست. که شنیدن را نشاید:
از بس شنیده ام سخن ناشنیدنی
گویم شنیده ام سخن ناشنیده را.
صائب.
، که آن را نتوان شنید. که شنیدن آن ممکن نباشد
لغت نامه دهخدا
(دَ دَ)
که دریدنی نیست. که نشاید آن را درید. که نتوان آن را درید
لغت نامه دهخدا
(کَ)
نچشیدن. مقابل چشیدن. رجوع به چشیدن شود
لغت نامه دهخدا
(دَ)
شنیدنی. قابل استماع
لغت نامه دهخدا
(رَ دَ)
که قابل رسیدن نباشد. که نتوان به آن رسید. مقابل رسیدنی، که رسیدنی نیست. که نمی رسد. که نخواهد رسید. که نتواند رسید. رجوع به رسیدنی شود
لغت نامه دهخدا
(دَ دَ)
که دمیدنی نباشد. مقابل دمیدنی. رجوع به دمیدنی شود
لغت نامه دهخدا
(دَ)
که قابل دوشیدن نیست. که نتوان آن را دوشید. مقابل دوشیدنی. رجوع به دوشیدنی شود
لغت نامه دهخدا
(خُ دَ)
که خشکیدنی نباشد. که خشک شدنی نیست
لغت نامه دهخدا
(خَ دَ)
غیرقابل خریداری. که قابل خریدن نیست. مقابل خریدنی. رجوع به خریدنی شود
لغت نامه دهخدا
(نَ شی دَ)
که قابل دوشیدن نیست. که نتوان دوشیدش. مقابل دوشیدنی. رجوع به دوشیدنی شود
لغت نامه دهخدا
(بَ دَ)
که بخشیدنی نیست. که ازدر بخشیدن نیست. مقابل بخشیدنی
لغت نامه دهخدا
(رَ دَ)
مقابل آرمیدنی. رجوع به آرمیدنی و آرامیدنی شود، مقابل رمیدنی
لغت نامه دهخدا
تصویری از ناشنیدنی
تصویر ناشنیدنی
آنچه که قابل شنیدن نیست مقابل شنیدنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناگشودنی
تصویر ناگشودنی
فاش نا کردنی، باز ناکردنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاچیدنی
تصویر پاچیدنی
در خور پاچیدن پاشیدنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاشیدنی
تصویر پاشیدنی
در خور پاشیدنافشاندنیپراکندگی پریشیدنی برافشاندنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نازیدنی
تصویر نازیدنی
آنکه قابل نازیدن و تفاخراست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناگشودنی
تصویر ناگشودنی
لاینحل
فرهنگ واژه فارسی سره
لاینحل، معمایی
متضاد: گشودنی
فرهنگ واژه مترادف متضاد