جدول جو
جدول جو

معنی ناپرهیزگاری - جستجوی لغت در جدول جو

ناپرهیزگاری(پَ)
عدم پارسائی. (ناظم الاطباء). فسق. فجور. ناپارسائی. بی عفتی. آلوده دامنی، بی احتیاطی. عدم ملاحظه در حفظ تندرستی. (ناظم الاطباء). رجوع به ناپرهیزی شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ناپرهیزکار
تصویر ناپرهیزکار
بدکار، فاسق
فرهنگ فارسی عمید
(پَ)
فاسق بدکار. (آنندراج). آن که پرهیزگاری و پارسائی ندارد. (ناظم الاطباء). غیرمتقی. فاسق. فاجر. ناپارسا. بی تقوا. بی عفت. ناپاک دامن: عالم ناپرهیزگارکوری است مشعله دار. (گلستان). معلم کتابی را دیدم در دیار مغرب ترشروی، گداطبع ناپرهیزگار. (گلستان).
عام نادان پریشان روزگار
به ز دانشمند ناپرهیزگار.
سعدی.
بس ملامتها که خواهد برد جان نازنین
روز عرض از دست جور نفس ناپرهیزگار.
سعدی.
، بی احتیاط. بی ملاحظه. بی خبر و غافل از تندرستی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ناپرهیزکاری
تصویر ناپرهیزکاری
ناپارسایی فسق فجور، بی احتیاطی مقابل پرهیزکاری (گاری)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناپرهیزگار
تصویر ناپرهیزگار
فاسق، بدکار، بی تقوا، ناپاک، دامن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرهیزگاری
تصویر پرهیزگاری
پارسایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرهیزگاری
تصویر پرهیزگاری
تقوی
فرهنگ واژه فارسی سره
غیرمتقی، فاسق، ناپارسا، ناپرهیزکار، ناخداترس
متضاد: پرهیزگار
فرهنگ واژه مترادف متضاد
پارسایی، تقوا، تورع، خویشتن داری، زهد، ورع
متضاد: پارسایی، ناپرهیزگاری
فرهنگ واژه مترادف متضاد