اقرار کرده. اعتراف کرده. (برهان) ، قبول کرده. (برهان) : کدام زاویه است که پذرفتۀ قوس بود. (التفهیم). ، مقبول. پذیرفته: روزه پذرفته باد و فرّخ عید که بجز فرخیش اختر نیست. عنصری. ، متعهّد. متقبل. - پذرفته شدن، پذیرفته شدن. مقبول شدن. و پذرفته شدن نیایش، مستجاب و درگیر شدن آن: بفرمان یزدان چو این گفته شد نیایش همانا که پذرفته شد. فردوسی
اقرار کرده. اعتراف کرده. (برهان) ، قبول کرده. (برهان) : کدام زاویه است که پذرفتۀ قوس بود. (التفهیم). ، مقبول. پذیرفته: روزه پذرفته باد و فرّخ عید که بجز فرخیش اختر نیست. عنصری. ، متعهّد. متقبل. - پذرفته شدن، پذیرفته شدن. مقبول شدن. و پذرفته شدن نیایش، مستجاب و درگیر شدن آن: بفرمان یزدان چو این گفته شد نیایش همانا که پذرفته شد. فردوسی
آنکه نرفته باشد. آرمیده. آنکه هنوز عبور نکرده و نگذشته باشد. (ناظم الاطباء) : کشتیم نارفته در ساحل فتاد ناقه تا شد ز اشک من در گل فتاد. صهبای سیرجانی. ، نرسیده: از زمین نارفته پایش بر سر کرسی هنوز سر بود از شوق رقصان بر فراز چوب دار. وحشی. ، انجام نداده. از پیش نبرده: امیر بازگشت از آنجا کاری نارفته. (تاریخ بیهقی ص 578) ، نرفته: بر این کهسار تاب ای ماهتابم فرو نارفته از کوه آفتابم. وصال. ، مستقبل. آینده. (ناظم الاطباء)
آنکه نرفته باشد. آرمیده. آنکه هنوز عبور نکرده و نگذشته باشد. (ناظم الاطباء) : کشتیم نارفته در ساحل فتاد ناقه تا شد ز اشک من در گل فتاد. صهبای سیرجانی. ، نرسیده: از زمین نارفته پایش بر سر کرسی هنوز سر بود از شوق رقصان بر فراز چوب دار. وحشی. ، انجام نداده. از پیش نبرده: امیر بازگشت از آنجا کاری نارفته. (تاریخ بیهقی ص 578) ، نرفته: بر این کهسار تاب ای ماهتابم فرو نارفته از کوه آفتابم. وصال. ، مستقبل. آینده. (ناظم الاطباء)
قبول کرده مقبول پذرفته، آنچه بر عهده گرفته باشند آنچه تقبل کرده باشند، مستجاب (دعا)، صورت مقابل پذیرا هیولی: (و هر پذیرایی که بپذیرفته ای هستی وی تمام شود آن پذیرا را هیولی خوانند... و آن پذیرفته را که اندروی بود صورت خوانند) (دانشنامه علائی. الهی) یا پذیرفته بودن، بر عهده گفتن
قبول کرده مقبول پذرفته، آنچه بر عهده گرفته باشند آنچه تقبل کرده باشند، مستجاب (دعا)، صورت مقابل پذیرا هیولی: (و هر پذیرایی که بپذیرفته ای هستی وی تمام شود آن پذیرا را هیولی خوانند... و آن پذیرفته را که اندروی بود صورت خوانند) (دانشنامه علائی. الهی) یا پذیرفته بودن، بر عهده گفتن