جدول جو
جدول جو

معنی نأناء - جستجوی لغت در جدول جو

نأناء
(نَءْ نَءْ)
نأناء. رجوع به نأناء شود
لغت نامه دهخدا
نأناء
(نَءْ)
نأناء، نأناء، نؤنؤ، مرد سست و ضعیف. (منتهی الارب). عاجز ضعیف. (معجم متن اللغه). عاجز جبان. (المنجد) (اقرب الموارد). عاجز درمانده. (منتهی الارب). درماندۀ جبان و ضعیف. (ناظم الاطباء) ، بسیار برگردانندۀ حدقۀ چشم. (منتهی الارب) (معجم متن اللغه) ، بددل. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ناشناس
تصویر ناشناس
ناآشنا، بیگانه، غیر معروف
فرهنگ فارسی عمید
(اِ مِ)
خمیده و کج گردیدن. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). خمیده و گوژپشت شدن. (غیاث اللغات) (آنندراج). انعطاف. (تاج المصادر بیهقی) (از اقرب الموارد). خمیده شدن. کج گردیدن. چفته شدن. (فرهنگ فارسی معین). دوتا شدن. (یادداشت مؤلف). یقال: حناالعود حنواً فانحنی. (ناظم الاطباء) ، پاره پاره شدن میوه ها. (از منتهی الارب) (آنندراج). شکسته شدن میوه ها. (از اقرب الموارد). انخضدت الثمار، پاره پاره گشت میوه ها. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
گشتن. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). انثنای چیزی، انعطاف آن. (ازاقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اِ)
بأو. فخر کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(عُ)
سست رای گردیدن و نیکو کردن نتوانستن آن را. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، قاصر و عاجز گردیدن از کسی یا چیزی. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مُ نَءْ نَءْ)
سست و ضعیف و هراسان. (ناظم الاطباء). عاجز جبان، اندیشۀ ناتوان در هم آمیخته. (از اقرب الموارد) ، بسیار برگردانندۀ حدقۀ چشم. (منتهی الارب). آنکه حدقۀ چشم را بسیار برمی گرداند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
ناشناخته مجهول، غریب بیگانه، بی اطلاع بی خبرناآگاه، ناشناخت متنکروار: (چون ضحاک تازی برخاست (جمشید) بگریخت و ده سال تمام در عالم تنها ناشناس بگردید {یا به ناشناس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انثناء
تصویر انثناء
((اِ ثِ))
دو تا شدن، دو تایی شدن، واگردیدن، باز گردیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناشناس
تصویر ناشناس
((ش))
غریب، بیگانه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انحناء
تصویر انحناء
((اِ حِ))
خم شدن، کج گردیدن، خمیدگی، کجی، خمیدگی خط
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناشناس
تصویر ناشناس
نکره
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ناشناس
تصویر ناشناس
مجهولٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از ناشناس
تصویر ناشناس
Uncharted
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ناشناس
تصویر ناشناس
inexploré
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از ناشناس
تصویر ناشناس
未開拓の
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از ناشناس
تصویر ناشناس
לא נודע
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از ناشناس
تصویر ناشناس
انجان
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از ناشناس
تصویر ناشناس
tak terpetakan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از ناشناس
تصویر ناشناس
ไม่ได้สำรวจ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از ناشناس
تصویر ناشناس
isiyojulikana
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از ناشناس
تصویر ناشناس
未知的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از ناشناس
تصویر ناشناس
अज्ञात
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از ناشناس
تصویر ناشناس
미지의
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از ناشناس
تصویر ناشناس
keşfedilmemiş
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از ناشناس
تصویر ناشناس
অপরিচিত
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از ناشناس
تصویر ناشناس
inesplorato
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از ناشناس
تصویر ناشناس
onontdekt
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از ناشناس
تصویر ناشناس
невивчений
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از ناشناس
تصویر ناشناس
неизведанный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ناشناس
تصویر ناشناس
nieodkryty
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از ناشناس
تصویر ناشناس
inexplorado
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از ناشناس
تصویر ناشناس
inexplorado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از ناشناس
تصویر ناشناس
unerforscht
دیکشنری فارسی به آلمانی