رفتار بندی و رفتن آن. (منتهی الارب). رفتن مردی که مقید و دربند است یا رفتن به شیوۀ کسی که دربند است: نأمل المقید نأمله، مشی، و یقال: نأمل الرجل، اذا مشی مشیه المقید. (از اقرب الموارد)
رفتارِ بندی و رفتن آن. (منتهی الارب). رفتن مردی که مقید و دربند است یا رفتن به شیوۀ کسی که دربند است: نأمل المقید نأمله، مشی، و یقال: نأمل الرجل، اذا مشی مشیه المقید. (از اقرب الموارد)
نیامده. واقع نشده. که اتفاق نیفتاده است: بگوید همی تا بدان می خوریم غم روز ناآمده نشمریم. فردوسی. نماند که نیکی بر او بگذرد. پی روز ناآمده نشمرد. فردوسی. دگرکز بدیهای ناآمده گریزد چو از دام مرغ و دده. فردوسی. بگذشته چه اندوه و چه شادی بر دانا ناآمده اندوه و گذشته ست برابر. ناصرخسرو. غم چند خوری به کار ناآمده پیش. (جامعالتمثیل). ، در آینده. در آتیه. عاقبت. که هنوز نیامده است: چهارم که دل دور داری ز غم ز ناآمده بد نباشی دژم. فردوسی. رفته چون رفت طلب نتوان کرد چشم ناآمده بین بایستی. خاقانی. ، اندک توقف داشته. درنگ اندک کرده. درنگ ناکرده: ناآمده رفتن این چه ساز است ناکشته درودن این چه راز است. نظامی. ، آن که از مادر نزاده است. آن که هنوز متولد نشده. آن که بدنیا نیامده است: ناآمدگان اگر بدانند که ما از دهر چه میکشیم نایند دگر. خیام. چندانکه به صحرای عدم می نگرم ناآمدگان و رفتگان می بینم. (منسوب به خیام)
نیامده. واقع نشده. که اتفاق نیفتاده است: بگوید همی تا بدان می خوریم غم روز ناآمده نشمریم. فردوسی. نماند که نیکی بر او بگذرد. پی روز ناآمده نشمرد. فردوسی. دگرکز بدیهای ناآمده گریزد چو از دام مرغ و دده. فردوسی. بگذشته چه اندوه و چه شادی بر دانا ناآمده اندوه و گذشته ست برابر. ناصرخسرو. غم چند خوری به کار ناآمده پیش. (جامعالتمثیل). ، در آینده. در آتیه. عاقبت. که هنوز نیامده است: چهارم که دل دور داری ز غم ز ناآمده بد نباشی دژم. فردوسی. رفته چون رفت طلب نتوان کرد چشم ناآمده بین بایستی. خاقانی. ، اندک توقف داشته. درنگ اندک کرده. درنگ ناکرده: ناآمده رفتن این چه ساز است ناکشته درودن این چه راز است. نظامی. ، آن که از مادر نزاده است. آن که هنوز متولد نشده. آن که بدنیا نیامده است: ناآمدگان اگر بدانند که ما از دهر چه میکشیم نایند دگر. خیام. چندانکه به صحرای عدم می نگرم ناآمدگان و رفتگان می بینم. (منسوب به خیام)
دهی است از دهستان حومه شهرستان ملایر، در سه هزارگزی جنوب ملایر و یک هزارگزی مغرب جادۀ ملایر به اراک. در جلگه ای معتدل با هوای مالاریاخیزی واقع است و 596 تن سکنه دارد. آبش از قنات و رودخانه تأمین میشود. محصولش غلات، انگور و محصولات صیفی است. شغل اهالی زراعت و صنعت دستی ایشان قالی بافی است. راه ماشین رو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی است از دهستان حومه شهرستان ملایر، در سه هزارگزی جنوب ملایر و یک هزارگزی مغرب جادۀ ملایر به اراک. در جلگه ای معتدل با هوای مالاریاخیزی واقع است و 596 تن سکنه دارد. آبش از قنات و رودخانه تأمین میشود. محصولش غلات، انگور و محصولات صیفی است. شغل اهالی زراعت و صنعت دستی ایشان قالی بافی است. راه ماشین رو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
خواربار. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، خوردنی و به این معنی صفت هم آید، گویند شاه مأکله. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). خوردنی. شاه مأکله، گوسپند خوردنی. (ناظم الاطباء)
خواربار. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، خوردنی و به این معنی صفت هم آید، گویند شاه مأکله. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). خوردنی. شاه مأکله، گوسپند خوردنی. (ناظم الاطباء)
دهی است از بخش مرکزی شهرستان سقز. دارای 240 تن سکنه. آب آن از چشمه و محصول عمده اش غله، لبنیات، حبوب، توتون و انواع میوه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی است از بخش مرکزی شهرستان سقز. دارای 240 تن سکنه. آب آن از چشمه و محصول عمده اش غله، لبنیات، حبوب، توتون و انواع میوه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
نیامده: نماند که نیکی براوبگذرد پی روز ناآمده نشمرد. (شا)، اتفاق نیفتاده: دگر کز بدیهای ناآمده گریزد چو از دام مرغ ودده. (شا)، متولدناشده، جمع ناآمدگان: ناآمدگان اگربدانند که ما از دهرچه میکشیم نایند دگر. (خیام)، آینده مقابل آمده
نیامده: نماند که نیکی براوبگذرد پی روز ناآمده نشمرد. (شا)، اتفاق نیفتاده: دگر کز بدیهای ناآمده گریزد چو از دام مرغ ودده. (شا)، متولدناشده، جمع ناآمدگان: ناآمدگان اگربدانند که ما از دهرچه میکشیم نایند دگر. (خیام)، آینده مقابل آمده