جدول جو
جدول جو

معنی ناوریدنی - جستجوی لغت در جدول جو

ناوریدنی
(وَ دَ)
نیاوردنی. ناآوریدنی. ناآوردنی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(رَ دَ)
که قابل رسیدن نباشد. که نتوان به آن رسید. مقابل رسیدنی، که رسیدنی نیست. که نمی رسد. که نخواهد رسید. که نتواند رسید. رجوع به رسیدنی شود
لغت نامه دهخدا
(نَ شی دَ)
که قابل دوشیدن نیست. که نتوان دوشیدش. مقابل دوشیدنی. رجوع به دوشیدنی شود
لغت نامه دهخدا
(نَ وَ دی دَ)
طی کردنی. سپردنی. ازدر نوردیدن. قابل نوردیدن. رجوع به نوردیدن شود
لغت نامه دهخدا
(نِ دَ)
قابل نگارش. که نگاریدن آن ممکن یا روا باشد
لغت نامه دهخدا
(نِ دَ)
ازدر سرزنش. درخور ملامت و نکوهش و مذمت
لغت نامه دهخدا
(دَ)
مقابل روئیدنی. رجوع به روئیدنی شود
لغت نامه دهخدا
(رَ دَ)
مقابل آرمیدنی. رجوع به آرمیدنی و آرامیدنی شود، مقابل رمیدنی
لغت نامه دهخدا
(شِ دَ)
نالایق از شنیده شدن. (ناظم الاطباء). که قابل شنیدن نیست. که شنیدن را نشاید:
از بس شنیده ام سخن ناشنیدنی
گویم شنیده ام سخن ناشنیده را.
صائب.
، که آن را نتوان شنید. که شنیدن آن ممکن نباشد
لغت نامه دهخدا
(دَ دَ)
که دمیدنی نباشد. مقابل دمیدنی. رجوع به دمیدنی شود
لغت نامه دهخدا
(دَ)
مقابل ژولیدنی. رجوع به ژولیدنی شود
لغت نامه دهخدا
(سُ دَ)
ناسرائیدنی. که قابل سرودن نباشد. مقابل سرودنی
لغت نامه دهخدا
(کَ / کِ دَ)
که قابل کشیدن نیست. که نتوان آن را کشید، نابردنی. غیرقابل تحمل. تحمل ناکردنی. رجوع به کشیدنی شود
لغت نامه دهخدا
(دَ)
ناکاشتنی. مقابل کاریدنی. رجوع به کاریدنی شود
لغت نامه دهخدا
(مَ دَ)
که ازدر مزیدن نیست. که مزیدن را نشاید
لغت نامه دهخدا
(مُ دَ)
غیر قابل آمرزیدن. که از در آمرزش و غفران نیست. که قابل عفو و رحمت و آمرزیدن نیست
لغت نامه دهخدا
(خوَرْ / خُرْ دَ)
نخوردنی. که قابل خوردن نیست. که خوردن را نشاید. که نبایدش خورد. که نتوان خوردش:
هر آنکو کند کار ناکردنی
غمی بایدش خورد ناخوردنی.
(سندبادنامه ص 179).
چرا از پی سنگ ناخوردنی
کنی داوریهای ناکردنی.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(زی دَ)
نادوختنی. رجوع به نادوختنی شود
لغت نامه دهخدا
(دَ دَ)
که دریدنی نیست. که نشاید آن را درید. که نتوان آن را درید
لغت نامه دهخدا
(وَ دَ)
نیاوردنی. ناآوردنی. که از در آوردن نیست. مقابل آوردنی. رجوع به آوردنی شود
لغت نامه دهخدا
(خَ دَ)
غیرقابل خریداری. که قابل خریدن نیست. مقابل خریدنی. رجوع به خریدنی شود
لغت نامه دهخدا
(فَ دَ)
نیافریدنی. ناآفریدنی. مقابل آفریدنی. رجوع به آفریدنی شود
لغت نامه دهخدا
(وَ دَ)
که نتواند وزید. که نخواهد وزید. مقابل وزیدنی
لغت نامه دهخدا
(وَ دَ)
که قابل ورزیدن نیست. مقابل ورزیدنی. رجوع به ورزیدنی شود
لغت نامه دهخدا
(لِ جَ)
نیاوریدن. نیاوردن. ناآوردن. مقابل آوریدن. رجوع به آوریدن و آوردن شود:
توآن کسی که ترا مثل نافرید ایزد
تو آن کسی که ترا شبه ناورید اختر.
انوری
لغت نامه دهخدا
(فَ سُ دَ)
نافرسودنی. رجوع به نافرسودنی شود
لغت نامه دهخدا
(دَ)
که قابل دوشیدن نیست. که نتوان آن را دوشید. مقابل دوشیدنی. رجوع به دوشیدنی شود
لغت نامه دهخدا
(گُ دَ)
آنچه درخور گواریدن و هضم شدن باشد
لغت نامه دهخدا
(دَ)
شنیدنی. قابل استماع
لغت نامه دهخدا
(دَ رَ دَ)
که قابل درویدن نیست. که ازدر درویدن نباشد
لغت نامه دهخدا
(دُ دَ)
که درودنی نیست. که قابل درویدن نباشد. که نتوان دروید. مقابل درودنی
لغت نامه دهخدا
(چَ دَ)
که قابل چشیدن نیست. که چشیدن را نشاید
لغت نامه دهخدا
(پُ دَ)
که قابل پرسیدن نیست. که نباید پرسید
لغت نامه دهخدا
غیر قابل خوردنظنچه که خوردن را نشاید هرآن کو کند کار ناکردنی غمی بایدش خورد ناخوردنی. (سندبادنامه) مقابل خوردنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناشنیدنی
تصویر ناشنیدنی
آنچه که قابل شنیدن نیست مقابل شنیدنی
فرهنگ لغت هوشیار