جدول جو
جدول جو

معنی نانیه - جستجوی لغت در جدول جو

نانیه
(جُ)
از دهات دهستان ملکاری بخش سردشت شهرستان مهاباد است، در 4500 گزی شمال سردشت و 4 هزارگزی شمال جادۀ شوسۀ سردشت و مهاباد. در ناحیه ای کوهستانی و جنگلی و معتدل هوا واقع است و 109 تن سکنه دارد. آبش از چشمه و محصولش غلات، توتون، مازوج و کتیرا و شغل اهالی زراعت و صنعت دستی ایشان جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ناریه
تصویر ناریه
(دخترانه)
آتشی، آتشین
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از حانیه
تصویر حانیه
(دخترانه)
مؤنث حانی، میش یا گاو وحشی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از غانیه
تصویر غانیه
(دخترانه)
زن جوان پاکدامن
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هانیه
تصویر هانیه
(دخترانه)
مؤنث هانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ثانیه
تصویر ثانیه
واحد اندازه گیری زمان، برابر با یک شصتم دقیقه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غانیه
تصویر غانیه
زنی که به واسطۀ زیبایی خود بی نیاز از زینت باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زانیه
تصویر زانیه
زنی که به حرام با مردی هم بستر شود، زناکار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناحیه
تصویر ناحیه
جانب، جهت، طرف، کرانه، قسمتی از کشور، قسمتی از شهر در تقسیمات اداری، بخش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نامیه
تصویر نامیه
قوه ای که موجب رشد و نمو می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناصیه
تصویر ناصیه
پیشانی، کنایه از موی پیش سر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناهیه
تصویر ناهیه
ناهی، نهی کننده، بازدارنده، آنکه یا آنچه کسی را از امری باز می دارد، وازع، حابس، زاجر، معوّق، مناع، رادع
فرهنگ فارسی عمید
(مَ نی یَ)
پیروان مانی. مانویان. مانویه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). اول دینی که پس از سمنیه به ماوراءالنهر درآمد دین منانیه است. بدانگاه که کسری مانی را بکشت و بیاویخت و جدال در دین را به مردم مملکت منع کرد به امر او هر جا از اصحاب مانی می افتاد میکشتند و از این رو منانیه بگریختند و قومی از آنان از نهر بلخ بگذشتند و به مملکت خان درآمدند، و خان لقبی است که پادشاهان ترک را دهند، و بدانجا ببودند تا آنگاه که دین مسلمانی پیدا شد ودولت ایران از هم بپاشید و کار عرب بالا گرفت. در این وقت، این قوم به بلاد خویش بازگشتند و این بازگشت بیشتر در ف تنه فرس به روزگار بنی امیه و به زمان خالد بن عبدالله القسری بود چه خالد بن عبدالله را نیز در این کار نظر و دستی بود، لکن ریاست این قوم بر حسب اصلی از اصول این طایفه جز به بابل منعقد نمی گشت و سپس رئیس می توانست از آنجا به هر جا که مأمون می شمرد نقل کند. به روزگار مقتدر خلیفه منانیه برای حفظ جان به خراسان ملحق شدند و آنچه برجای ماندند. دین خویش پوشیده می داشتند و یک جای اقامت نمی کردند و از شهری به شهری می شدند و پانصد تن از آنان به سمرقند گرد آمدندو امر آنان فاش گشت و صاحب خراسان درصدد قتل ایشان برآمد. در این وقت پادشاه چین و ظاهراً صاحب تغزغز رسولی نزد صاحب خراسان فرستاد و پیغام کرد که در بلاد من اضعاف این عده از مسلمانانند و من سوگند یاد می کنم که اگر یک تن از منانیه کشته شوند، تمام مسلمانان بلاد خویش به قتل رسانم و مساجد آنان را ویران کنم و عیون و ارصاد بر مسلمین سایر بلاد بگمارم تا هر جا ازآنان بیابند بکشند. و صاحب خراسان با شنودن این پیام از کشتن منانیۀ سمرقند دست بازداشت و از آنان به جزیه قناعت کرد. رفته رفته شمارۀ آنان نسبت به مسلمانان رو به کاهش گذاشت و من به روزگار معزالدوله سیصدتن از آنان را به بغداد می شناختم، لکن امروز (377 هجری قمری) پنج کس نیز نمانده است. (ابن الندیم، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به مانی و مانویان شود
لغت نامه دهخدا
(عَ نی یَ)
فرقه ای از یهود بوده اند منسوب به عنان رأس الجالوت که نسب او به چهل و چهار واسطه به داود پیغمبر (ع) میرسید. رجوع به آثارالباقیۀ بیرونی چ ساخائو ص 58 شود
لغت نامه دهخدا
(بَ نی یَ)
فرقه ای از غلاه شیعه که پیرو بنان سمعان تمیمی بودند. اعتقاد آنان بر این بود که باری تعالی در علی حلول کرد و پس از وی در پسرش محمد بن حنیفه و پس از او در پسرش ابوهاشم و پس از او در بنان و نیز گویند: خداوند نیز فناپذیر است بجز ’وجه خدا’ بدلیل آیۀ و یبقی وجه ربک ذوالجلال و الاکرام در آیۀ 27 سورۀ الرحمان. (از کشاف اصطلاحات الفنون) (از تعریفات جرجانی)
لغت نامه دهخدا
نادیه در فارسی رخداد (حادثه) (بدینگونه آمده در معین) سوی (بدینگونه آمده در لاروس) حادثه، جمع نادیات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناسیه
تصویر ناسیه
مونث ناسی زن فراموشکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نابیه
تصویر نابیه
مونث نابی و پرت و پلا سخن چرند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فانیه
تصویر فانیه
مونث فانی بنگرید به فانی و گیتی این جهان مونث فانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غانیه
تصویر غانیه
زن شوهردار و پاکدامن
فرهنگ لغت هوشیار
مونث عانی زن بندی و گرفتار، زن (بدان جهت که چون شوی بر او ظلم کند کسی به فریادش نرسد جمع عوانی
فرهنگ لغت هوشیار
مونث ناجی و ماده شتر تیز رو مونث ناجی. یا امت ناجیه. مسلمانان. یا فرقه ناجیه. مسلمانان. توضیح شیعیان خود را بدین نامها خوانند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناحیه
تصویر ناحیه
جهت، طرف، جانب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نازیه
تصویر نازیه
شادمانی، خشم، تیزی و تندی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شانیه
تصویر شانیه
رزمناو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انانیه
تصویر انانیه
منی خود بینی خودخواهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تانیه
تصویر تانیه
سستی کردن، درنگی نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دانیه
تصویر دانیه
نزدیک شونده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حانیه
تصویر حانیه
می میفروشی میفروشان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جانیه
تصویر جانیه
مونث جانی زن جنایتکار زن تبهکار، جمع جانیات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثانیه
تصویر ثانیه
یک شصتم دقیقه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سانیه
تصویر سانیه
مونث سانی دول کلان، شتر آبکش، چرخ چاه دولاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زانیه
تصویر زانیه
زنی که به حرام با مردی همبستر شود
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه نان طلب کندنان جوی، در یوزه گر گدا: شاه رابرگداچه نازرسد چون گدا نیز شاه نان خواهی است. (ابن یمین)، آنچه که نان میخواهد (لازم دارد) ادویه نان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثانیه
تصویر ثانیه
دومک، دم
فرهنگ واژه فارسی سره