جدول جو
جدول جو

معنی نانی - جستجوی لغت در جدول جو

نانی
منسوب به نان، دوست نانی، آنکه به قصد تأمین معاش اظهار دوستی کند، که در دوستی و اظهار محبت نظرش جلب منفعتی باشد، مقابل یار جانی، نوکر و خدمتکاری که به ازای نان خوراک خدمت کند و جز آن مزدی نگیرد، مقابل جامگی، رجوع به جامگی شود
لغت نامه دهخدا
نانی
منسوب به نان. یادوست نانی آنکه بقصدتامین معاش اظهاردوستی کند، خدمتکاری که بازای خوراک خدمت کندو مزدی نگیرد
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نادی
تصویر نادی
(دخترانه)
ندا دهنده، ندا کننده
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نازی
تصویر نازی
(دخترانه)
زیبا، منسوب به ناز
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بانی
تصویر بانی
(پسرانه)
به وجود آورنده، عبری نام مردی از نسل جاد که از شجاعان زمان داوود (ع) بوده است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نامی
تصویر نامی
(پسرانه)
منسوب به نام، مشهور، معروف
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نانا
تصویر نانا
(دخترانه)
پدر و مادر، نعناع
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نانسی
تصویر نانسی
(دخترانه)
نام شهری در فرانسه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مانی
تصویر مانی
(پسرانه)
پیامبر ایرانی در زمان شاپور ساسانی، نام بنیانگذار آیین مانوی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از حانی
تصویر حانی
(دخترانه و پسرانه)
میش یا گاو وحشی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از جانی
تصویر جانی
(پسرانه)
جاندار
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از تنانی
تصویر تنانی
جسمانی، مربوط به جسم
فرهنگ فارسی عمید
(ذُ نا نا)
آب بینی شتر
لغت نامه دهخدا
(مِ / مَ نی ی)
منسوب به مانی. مانوی. منسوب به مانی برخلاف قیاس. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به مانی و مانوی شود.
- قلم منانی، خطی مستخرج از فارسی و سوریانی که مانی مخترع آن است. (از الفهرست ابن الندیم، یادداشت ایضاً)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
نسبت به شنان می باشد. (از قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(رُ)
ابوالعباس احمد بن محمد بن هاله. منسوب به رنان اصفهان است. وی از قرّاء فاضل بود و قرآن را بر ابوعلی حداد و ابوالعز واسطی بخواند. احادیث فراوانی از غانم بن ابی نصر البرجی و حافظ اسماعیل بن محمد بن فضل استماع کرد و به سال 535 ه. ق. بهنگام بازگشت از مکه در حله درگذشت. (از لباب الانساب ج 1)
ابونصر اسماعیل بن محمد بن احمد بن ابی الحسن الصوفی الاصفهانی. منسوب به رنان اصفهان است. وی برای سماع حدیث مسافرتها کرد و در اصفهان از ابوالعلاء محمد بن عبدالجبار الفرسانی و دیگران حدیث شنیدو به سال 531 هجری قمری درگذشت. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(عُ نا)
عناناک أن تفعل کذا، منتهای جهد و کوشش توست که چنین کنی. (ازمنتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
حصین بن یزید بن شداد بن قنان حارثی، ملقب به ذوالغصه صد سال ریاست بنی حرث بن کعب را بعهده داشت. وی صاحب روز مشهوری است در میان اعراب که در آن جنگی میان بنی الحارث و بنی عامر در گرفت ودو طرف بسیار کشته دادند. (لباب الانساب) (المرصع)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
نسبت است به قنان. (معجم البلدان). نسبت است به قنان بن سلمه بن وهب بن عبدالله بن ربیعه بن حرث بن کعب، بطنی از حرث بن کعب از مذحج. (لباب الانساب)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
آب بینی مانندی که از بینی شتر آید. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(زَ نی ی)
رجل زنانی، مرد کافی و پسند ذات خود را. (منتهی الارب). مرد کافی که خود را پسند نماید. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
به معنی جسمانی باشد چه تن بمعنی جسم هم آمده است. (برهان). بمعنی جسمانی، آنچه منسوب به جسم باشد مثل حواس عشره و قوای دیگر. (انجمن آرا) (آنندراج). جسمانی. (ناظم الاطباء). از تن +آن (جمع) + ی (نسبت) منسوب به کلمه جمع، نظیر خسروانی (و در تازی: غضایری و جزایری). (حاشیۀ برهان چ معین).
- تنانی در یابنده، حواس خمسۀ ظاهری و حواس خمسۀ باطنی را گویند. (انجمن آرا). حواس پنجگانه ظاهری و باطنی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(حِنْ نا نی ی)
منسوب به حنّان. حنافروش. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
یعنی کسی که خداوند او را دوباره نصب میکند، نام کاهنی در زمان داود. (از قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بانی
تصویر بانی
بر پا کننده ساختمان، بنا کننده، سازنده، موسس و پایه گذار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رانی
تصویر رانی
سوق دادن، روانه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زانی
تصویر زانی
زناکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنانی
تصویر زنانی
خودپسند: مرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منانی
تصویر منانی
شیوه مانی دبیره مانی منسوب به مانی مانوی. یا خط منانی. خط مانوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فانی
تصویر فانی
زودگذر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نامی
تصویر نامی
معروف
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نابی
تصویر نابی
خلوص
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از جانی
تصویر جانی
تبهکار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ناشی
تصویر ناشی
نیازموده
فرهنگ واژه فارسی سره
اجنه
فرهنگ گویش مازندرانی