جدول جو
جدول جو

معنی نانویده - جستجوی لغت در جدول جو

نانویده
(تَ)
نغنوده. نیارامیده. مقابل نویده. رجوع به نویده شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نانویسا
تصویر نانویسا
آنکه نوشتن نداند، آنکه نتواند بنویسد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خانواده
تصویر خانواده
کوچک ترین واحد اجتماعی که شامل پدر، مادر و فرزندان آن ها است، در علم زیست شناسی تیره، خاندان، دودمان، فامیل
فرهنگ فارسی عمید
(لَ)
ناخفتن. آرام نگرفتن. نغنودن. مقابل نویدن
لغت نامه دهخدا
(فَ دَ / دِ)
جویده نشده. مضغنشده. خائیده نشده. مقابل جویده. رجوع به جویده شود
لغت نامه دهخدا
آنچه که خریده نشده، رایگان مفت: دراست ناخریده و مشک است رایگان هرچند بر فشانی و هر چند برچنی. (منوچهری)، آزاد حر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناهویدا
تصویر ناهویدا
پنهان مخفی مقابل هویدا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناشنوده
تصویر ناشنوده
آنچه که شنیده نشده مقابل شنوده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناشنیده
تصویر ناشنیده
آنچه که شنیده نشده مقابل شنیده
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه رزق دیگران راتامین کند، سخی سخاوتمند: اوکه مردنان بده نیکوکار و با همه احوال خوش نیت و نیکخواهی بود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نانوخیه
تصویر نانوخیه
نانخواه
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه نوشتن نداندامی: اگربودی کمال اندرنویسایی وخوانایی چراآن قبله کل نانویسابودوناخواناک
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه نویسنده نیست امی، جمع نانویسندگان: ازبهرآنک مرنانویسندگان را بدین سخن ازحدمردمی بیرون کرده باشیم. مقابل نویسنده
فرهنگ لغت هوشیار
نصب کردن نانوبرای خواب کودک، نغمه خواندن زنان بهنگام خواب کودکان: آن نبینی که طفل از بانو گیرد آرام چون زند نانو. (آذری جها. لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نابرویده
تصویر نابرویده
کافر، جمع نابرویدگان: (و خدای (عزوجل) داناست بنابرویدگان)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نابریده
تصویر نابریده
نبریده: (و نماز دیگر آن روز صلتی از آن وی رسولدار برد دویست هزاردرم و اسبی باستام زر و پنجاه پارچه جامه نابریده. مقابل بریده
فرهنگ لغت هوشیار
ناملبس جامه ببرنکرده، نامستور نامحجوب، نامخفی آشکار، نامبهم ظسان مقابل پوشیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناسنجیده
تصویر ناسنجیده
نااندیشیده بی تفکرعلی العمیاء مقابل سنجیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نارسیده
تصویر نارسیده
واصل نشده، نیامده، نرسیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نارمیده
تصویر نارمیده
استراحت نکرده، نیاسوده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نازدیده
تصویر نازدیده
ناز پرورده نازنین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناخورده
تصویر ناخورده
آنکه چیزنخورده یا ننوشیده، آنچه که خورده نشده: (وآنچ نا خورده بماند یعنی استخوان. . {مقابل خورده. آنکه چیزی رانخورد: چون خورشید آسمان برنده خوردی پز خلق و ناخورنده. (تحفه العراقین) مقابل خورنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خانواده
تصویر خانواده
خانواده اهل خانه اهل البیت دودمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نان بده
تصویر نان بده
((ب د))
روزی رسان، سخاوتمند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نارسیده
تصویر نارسیده
((ر دَ))
ناقص، خام
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خانواده
تصویر خانواده
((نْ یا نِ دِ))
اهل خانه، اهل البیت، مجموعه افراد دارای پیوند سببی یا نسبی که در زیر یک سقف زندگی می کنند، مجموعه خویشاوندان، خاندان، تیره، خاندان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناشنیده
تصویر ناشنیده
Inaudible
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ناشنیده
تصویر ناشنیده
inaudible
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از ناشنیده
تصویر ناشنیده
inaudível
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از ناشنیده
تصویر ناشنیده
inaudible
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از ناشنیده
تصویر ناشنیده
niesłyszalny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از ناشنیده
تصویر ناشنیده
неслышимый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ناشنیده
تصویر ناشنیده
нечутний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از ناشنیده
تصویر ناشنیده
onhoorbaar
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از ناشنیده
تصویر ناشنیده
unhörbar
دیکشنری فارسی به آلمانی