جدول جو
جدول جو

معنی ناملفوف - جستجوی لغت در جدول جو

ناملفوف
(مَ)
بدون لفافه. در لفافه پیچیده ناشده. عریان. برهنه. آشکار
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ملفوف
تصویر ملفوف
در نوردیده و پیچیده شده، در لفافه پیچیده شده
فرهنگ فارسی عمید
(مَ)
که لمس نشود، لمس ناشده. نابسوده. ناپسوده
لغت نامه دهخدا
(مَ فُوو)
آنکه مورد عفو واقع نشده است. مجرم نابخشوده
لغت نامه دهخدا
(مَ)
مجهول. غیرمعروف. نکره. (ناظم الاطباء) ، ناخوب. ناصواب. ناپسندیده. مذموم. نکوهیده. غیرمعروف. مقابل معروف به معنی خوب و پسندیده و مقبول
لغت نامه دهخدا
(مَ)
کشف ناشده. نهفته. مستتر. در پرده. پنهان. ناآشکار
لغت نامه دهخدا
(مُ طِ)
نامهربان. که ملاطفت و نرمخوئی ندارد، بی ادب. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
تلفظناشده. گفته ناشده، غیرقابل تلفظ. غیرملفوظ
لغت نامه دهخدا
(مَ)
ملاحظه ناشده. دیده ناشده. مورد دقت قرار ناگرفته
لغت نامه دهخدا
(مَ)
حفظناشده. نگهداری نشده. محافظت نشده، بی حفاظ. بی حصار. که از تعرض دیگران و چشم انداز رهگذران مصون و محفوظ و پوشیده نیست
لغت نامه دهخدا
(مَ)
درنوردیده و پیچیده و فراهم آورده. (آنندراج). مأخوذ از تازی، پیچیده شده و لفافه شده و لفافه کرده و احاطه شده و در جوف گذاشته. (ناظم الاطباء). تافته. لوله شده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، مجموع و لفافه و کلم. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از نامحروف
تصویر نامحروف
ناشناخته گمنام، بی بازار
فرهنگ لغت هوشیار
بی در و دروازه بی نگهبان حفظ نشده نگهداری نشده، آنچه که ازنظروتعرض عابران محفوظ نیست بی حفاظ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامعروف
تصویر نامعروف
ناشناخته مجهول، ناپسندمذموم مقابل معروف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامعفو
تصویر نامعفو
نابخشوده آنکه موردعفوقرارنگرفته نابخشوده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناموصوف
تصویر ناموصوف
نازابیده زاب ناپذیر وصف نشده: (آفریدگارنه چیزست ونه نچیزونه محدودونه نامحدودونه موصوف ونه ناموصوف)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامالوف
تصویر نامالوف
خوناپذیر آنچه بدان انس والفت نگرفته باشند مقابل مالوف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملفوف
تصویر ملفوف
در نور دیده، فراهم آورده پیچیده شده (در لفاف) درنوردیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامألوف
تصویر نامألوف
((مَ))
انس نگرفته، ناآشنا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ملفوف
تصویر ملفوف
((مَ))
پیچیده شده، در لفافه
فرهنگ فارسی معین
ناآشنا، نامانوس، نامعهود
متضاد: مالوف، معهود
فرهنگ واژه مترادف متضاد