جدول جو
جدول جو

معنی نامعمور - جستجوی لغت در جدول جو

نامعمور
(مَ)
بایر. ناآباد: و بر زمین خراب نامعمور هیچ تعیین نکرد. (تاریخ قم ص 182).
- نامعمور کردن، ویران کردن. خراب کردن: بعد از آن یک نیمه از آن خراب ونامعمور کردند. (تاریخ قم ص 181)
لغت نامه دهخدا
نامعمور
ناآبادان آبادنشده بایر: (وسرزمین خراب نامعمور هیچ تعیین نکرد {مقابل معمور
تصویری از نامعمور
تصویر نامعمور
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نامعقول
تصویر نامعقول
آنچه عقل آن را نپذیرد و ادارک نکند، آنچه به عقل درست نیاید، یاوه، بیهوده، بی قاعده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نامعلوم
تصویر نامعلوم
ناشناخته، مجهول، نامعین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نامحمود
تصویر نامحمود
ناپسندیده، زشت و ناپسند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نام آور
تصویر نام آور
دارای نام و آوازه، معروف، مشهور، نامدار
فرهنگ فارسی عمید
(مَ)
معمور و آبادنبودن. ویرانی. خرابی. خراب و بایر و متروک بودن
لغت نامه دهخدا
(مَ)
که معمول و متداول نیست. متروک. دمده. که مرسوم و رایج نیست
لغت نامه دهخدا
(مَ)
که دارای عذر و بهانه ای نیست. کسی که عذرش مقبول نیست
لغت نامه دهخدا
تصویری از نامعصوم
تصویر نامعصوم
بی آزرم گناهکار ناپاک آنکه عصمت ندارد: (... که چون خدای را ظالم دانند و انبیا را نامعصوم...)، مقابل معصوم
فرهنگ لغت هوشیار
بی پیشینه نا آشنا ناشناخته، آنچه که مسبوق بسابقه ای نیست، نامانوس. نامالوف مقابل معهود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامعلوم
تصویر نامعلوم
سر درگم ناپیدا نادانسته ورو مند ناشناخته مجهول، نامعین غیرمشخص: (سرنوشت نامعلوم)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامعلول
تصویر نامعلول
بی انگیزه بدون علت: (و مابیرون ازآن جمله گفتیم پس بایدکه نامعلول بود)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامعقول
تصویر نامعقول
خلاف عقل، بیهوده، بی معنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامعروف
تصویر نامعروف
ناشناخته مجهول، ناپسندمذموم مقابل معروف
فرهنگ لغت هوشیار
ناشمرده بی شمار ناشمرده: من چگویم که گر اوصاف جمیلت شمرند خلق آفاق بماندطرفی نامعدود. (سعدی)، بی حساب بی شمارمقابل معدود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامعتبر
تصویر نامعتبر
بی ارزش، بی پایه بی اعتباربی ارزش، بی پایه بی اساس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامغرور
تصویر نامغرور
نافتوده فروتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامسموع
تصویر نامسموع
ناشنودنی شنیده نشده، پذیرفته نشده نامقبول مقابل مسموع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامسرور
تصویر نامسرور
ناشاد اندوهگین آنکه شادمان نیست ناشاداندوهگین مقابل مسرور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامعیوب
تصویر نامعیوب
بیظک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناماجور
تصویر ناماجور
بی مزد آنکه بمزد و پاداش خودنرسیده بی مزد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامقدور
تصویر نامقدور
ناتوانسته ناشدنی ناممکن غیرمیسرمقابل مقدور
فرهنگ لغت هوشیار
نانمیده، ناسپاس منظور نشده رعایت نگشته مقابل منظور، ناسپاس بی منظور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامه ور
تصویر نامه ور
نامه بر: هم بدان پیک نامه وردادش سوی آن نامورفرستادش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامیسور
تصویر نامیسور
غیر ممکن، نامقدور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامامول
تصویر نامامول
آرزونکرده نابیوسا غیرمتوقع غیرمنتظربخلاف آرزو مقابل مامول
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامامون
تصویر نامامون
سیجناک بی زنهار نا ایمن غیرمحفوظ مقابل مامون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامبرور
تصویر نامبرور
ناپسندیده نامقبول، نامرحوم نامغفورمقابل مبرور
فرهنگ لغت هوشیار
ناپنداشته پندارناپذیر تصورنشده، آنچه که تصور آن ممکن نباشدتصورناپذیر، صورت ناپذیر مقابل متصور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامیمون
تصویر نامیمون
نافرخنده شوم نحس نامبارک مقابل میمون
فرهنگ لغت هوشیار
نامبرده، خداوند نام و آوازه، کسی که از جهت دلیری یا علم یا صنعت مشهور شده باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامعذور
تصویر نامعذور
پوزش ناپذیر آنکه دارای عذر وبهانه ای موجه نیست
فرهنگ لغت هوشیار
پوشیده نشده ظاهرظشکار، لخت برهنه مقابل مستور، ناپوشیده برهنه آشکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامیمون
تصویر نامیمون
ناخجسته
فرهنگ واژه فارسی سره