جدول جو
جدول جو

معنی نامعتدلی - جستجوی لغت در جدول جو

نامعتدلی
(مُ تَ دِ)
عدم اعتدال. معتدل نبودن. مقابل معتدلی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مُ تَ دِ)
چیزی که معتدل نباشد و زیاده از اندازه بود. (ناظم الاطباء). نه به اندازه. بی تناسب. نامتناسب: و خلطهای نامعتدل را اندر تن معتدل گرداند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی) ، ناملایم. مقابل معتدل، ناگوار. نامطبوع که طبع نه پسندد: چون برنج بی شکر طعم ناتمام بود و غذای نامعتدل باشد. (سندبادنامه ص 130)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
عقل و صفت نامعقول بی ادبی. سبکی. جلفی. معقول. و مؤدب نبودن.
- نامعقولی کردن، بخلاف عقل و ادب رفتار کردن. سبکسری کردن.
، نامعقول بودن. معقول و موافق عقل نبودن. رجوع به نامعقول شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ مَ)
بی اعتباری. قابل اعتماد نبودن. عدم امانت:
خاک به نامعتمدی گشت فاش
صحبت نامعتمدی گو مباش.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ بَ)
بی اعتباری. بی ارزشی. نااستواری. سستی و بی پائی. بی اساسی. معتبر نبودن. صفت نامعتبر. رجوع به نامعتبر شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
آشنای کار. وارد به کار. که مبتدی و تازه کار و ناوارد به کار نیست. مقابل مبتدی. رجوع به مبتدی شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از نامعتدل
تصویر نامعتدل
آنچه که معتدل نباشدنامتناسب: (وخلطهای نامعتدل رااندرتن معتدل گرداند)، ناملایم، ناگوار: (چون برنج بی شکر طعام ناتمام بود و غذای نامعتدل باشد {مقابل معتدل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامعتبری
تصویر نامعتبری
بی اعتباری بی ارزشی، بی پایه بی اساس. بی بنیادی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامتعدل
تصویر نامتعدل
اپتمان، ناجور، ناگوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامبتدی
تصویر نامبتدی
آنکه بکارخودواردوآشناست مقابل مبتدی ناشی
فرهنگ لغت هوشیار