جدول جو
جدول جو

معنی نامسکوک - جستجوی لغت در جدول جو

نامسکوک
(مَ)
ضرب ناشده. زده نشده. زر و سیمی که به صورت سکه درنیامده است
لغت نامه دهخدا
نامسکوک
سکه نازده ضرب نشده مقابل مسکوک
تصویری از نامسکوک
تصویر نامسکوک
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مَ)
طی ناشده. نارفته. پای سپرده ناشده، متروک. راهی که متروک مانده است و کسی از آن گذر نمی کند: مناهج عدل که نامسلوک مانده بود مسلوک و معین شد. (سندبادنامه ص 10)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
غیرمسکون. که در آن کسی سکنی ̍ نگرفته است. متروک، ناآباد. ویران. ویرانه. نامعمور. بایر
لغت نامه دهخدا
(مَ)
آنچه که مسکوت گذاشته نشده است. در جریان
لغت نامه دهخدا
(مَ)
حکاکی ناشده. حک ناشده. مقابل محکوک. رجوع به محکوک شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از نامسموع
تصویر نامسموع
ناشنودنی شنیده نشده، پذیرفته نشده نامقبول مقابل مسموع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناهم کوک
تصویر ناهم کوک
سازی که سیمهایش کوک نباشدمقابل هم کوک
فرهنگ لغت هوشیار
ناگفته نام نابرده ذکرنشده از قلم افتاده: ازبدو نیک و از خطا و صواب چیست اندر کتاب نامذکور ک (ناصرخسرولغ)
فرهنگ لغت هوشیار
پوشیده نشده ظاهرظشکار، لخت برهنه مقابل مستور، ناپوشیده برهنه آشکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامسرور
تصویر نامسرور
ناشاد اندوهگین آنکه شادمان نیست ناشاداندوهگین مقابل مسرور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامسعود
تصویر نامسعود
تیره بخت، بد شگون نامبارک نحس شوم، بدبخت مقابل مسعود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامساوی
تصویر نامساوی
نابرابر، مقابل مساوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامسوول
تصویر نامسوول
ناخور تاک، نخواهیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامسوک
تصویر نامسوک
نازده
فرهنگ لغت هوشیار
ناخاموش در کار آنچه که مسکوت گذاشته نشده، آنچه که درجریان است مقابل مسکوت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامسکون
تصویر نامسکون
لوت ناآباد ویران جایی که سکنه نداردمقابل مسکون، ویران بایر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامسلوک
تصویر نامسلوک
نا درنور دیده ناپیموده سپرده نشده باپایطی نشده: (ومیان ماطریق مواصلت نامسلوکست، {متروک (راه و مانندآن) : (مناهج عدل که نامسلوک مانده بودمسلوک و معین شد {مقابل مسلوک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناماکول
تصویر ناماکول
نخوردنی بدمزه خورده نشده، غیرقابل خوردن غیر ماکول مقابل ماکول
فرهنگ لغت هوشیار
بایر، خراب، خرابه، متروک، هامون ویران
متضاد: آباد، مسکون
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از نامساوی
تصویر نامساوی
Uneven
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از نامساوی
تصویر نامساوی
inégal
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از نامساوی
تصویر نامساوی
불균등한
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از نامساوی
تصویر نامساوی
düzensiz
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از نامساوی
تصویر نامساوی
অসমান
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از نامساوی
تصویر نامساوی
असमान
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از نامساوی
تصویر نامساوی
disuguale
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از نامساوی
تصویر نامساوی
неровный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از نامساوی
تصویر نامساوی
ungleich
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از نامساوی
تصویر نامساوی
ongelijk
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از نامساوی
تصویر نامساوی
нерівний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از نامساوی
تصویر نامساوی
nierówny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از نامساوی
تصویر نامساوی
desigual
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از نامساوی
تصویر نامساوی
desigual
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از نامساوی
تصویر نامساوی
isiyosawa
دیکشنری فارسی به سواحیلی