جدول جو
جدول جو

معنی نامستحسن - جستجوی لغت در جدول جو

نامستحسن
(مُ تَ سَ)
ناشایسته. مذموم. ناپسند. (ناظم الاطباء). ناخوب. ناپسندیده. مکروه. ذمیمه، بدشکل. قبیح. زشت. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
نامستحسن
نازیبا زشت ناشایسته ناپسند، زشت قبیح مقابل مستحسن
تصویری از نامستحسن
تصویر نامستحسن
فرهنگ لغت هوشیار
نامستحسن
زشت، قبیح، ناپسندیده، نازیبا، نامقبول
متضاد: پسندیده، مستحسن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مستحسن
تصویر مستحسن
نیکو و پسندیده، نیکوشمرده شده
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ حِق ق / حِ)
آنکه سزاوار نباشد. آنکه شایستگی و استحقاق نداشته باشد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ سِ)
نعت فاعلی از مصدر استحسان. نیکوشمرنده. (اقرب الموارد). نیک پندارنده. (غیاث) (آنندراج). رجوع به استحسان شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ سَ)
نعت مفعولی از مصدر استحسان. نیکو شمرده شده و پسند نموده. (غیاث) (آنندراج) (اقرب الموارد). ستوده. نیکو. خوب. رجوع به استحسان شود:
هر آنچه گفت همه گفت اوست مستحسن
هر آنچه کرد همه کرد اوست مستحکم.
سوزنی.
ماهرویا مهربانی پیشه کن
سیرتی چون صورت مستحسنت.
سعدی.
قاعده مستحسن بنهاد. (تاریخ قم ص 187).
- مستحسن داشتن، پسندیدن. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
تصویری از نامستحق
تصویر نامستحق
ناسزاوار آنکه سزاوارنیست ناشایسته نالایق مقابل مستحق
فرهنگ لغت هوشیار
نیک افتاده پسندیده خجیر، جمع مستحسنه، نیک افتاده ها پسندیدگان نیکو شمرده شده پسند کرده، پسندیده ستوده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستحسن
تصویر مستحسن
((مُ تَ سَ))
نیکو، نیکو و پسندیده شمرده شده
فرهنگ فارسی معین
پسندیده، خوب، ستوده، نغز، نیک، نیکو
متضاد: قبیح
فرهنگ واژه مترادف متضاد