چیزی که پسندیده نباشد. نامقبول. که بدان رغبت نیست. که مورد میل و رغبت و پسند واقع نشود، پست. کم بها. (ناظم الاطباء). - جنس نامرغوب، متوسط و ارزان قیمت. که عالی و خوب و بی عیب نیست
چیزی که پسندیده نباشد. نامقبول. که بدان رغبت نیست. که مورد میل و رغبت و پسند واقع نشود، پست. کم بها. (ناظم الاطباء). - جنس نامرغوب، متوسط و ارزان قیمت. که عالی و خوب و بی عیب نیست
ناامیدی. یأس. حرمان. (ناظم الاطباء). ناکامی: نامرادی را بجان دربسته ام خدمت غم را میان دربسته ام. خاقانی. نامرادی مراد خاصان است پس قدم در ره امل منهید. خاقانی. و در این نامرادی بود تا در شب دوشنبه از دنیا به عقبی رسید. (جهانگشای جوینی). این همه سختی و نامرادی سعدی گر تو پسندی سعادت است و سلامت. سعدی. اگر مراد تو ای دوست نامرادی ماست مراد خویش دگر بار می نخواهم خواست. سعدی. هرکه در این کسوت تحمل نامرادی نکند مدعی است و خرقه بر وی حرام. (مجالس سعدی). افسوس ز هجر یار جانی افسوس فریاد ز دست نامرادی فریاد. میرزا کافی. نه هجرت غم دهد نی وصل شادی یکی دانی مراد و نامرادی. وحشی. چو دید از یک نظر یک عمر شادی رسیدش نیز عمری نامرادی. وصال. کجا شیرین کجا آن دشت و وادی کجا شیرین و کوی نامرادی. وصال. ، ناخشنودی. (ناظم الاطباء) : چو غوغا کند بر دلم نامرادی من اندر حصار رضا میگریزم. خاقانی. ، هر چیز نادلپسند و ناخوش آیند. (ناظم الاطباء)
ناامیدی. یأس. حرمان. (ناظم الاطباء). ناکامی: نامرادی را بجان دربسته ام خدمت غم را میان دربسته ام. خاقانی. نامرادی مراد خاصان است پس قدم در ره امل منهید. خاقانی. و در این نامرادی بود تا در شب دوشنبه از دنیا به عقبی رسید. (جهانگشای جوینی). این همه سختی و نامرادی سعدی گر تو پسندی سعادت است و سلامت. سعدی. اگر مراد تو ای دوست نامرادی ماست مراد خویش دگر بار می نخواهم خواست. سعدی. هرکه در این کسوت تحمل نامرادی نکند مدعی است و خرقه بر وی حرام. (مجالس سعدی). افسوس ز هجر یار جانی افسوس فریاد ز دست نامرادی فریاد. میرزا کافی. نه هجرت غم دهد نی وصل شادی یکی دانی مراد و نامرادی. وحشی. چو دید از یک نظر یک عمر شادی رسیدش نیز عمری نامرادی. وصال. کجا شیرین کجا آن دشت و وادی کجا شیرین و کوی نامرادی. وصال. ، ناخشنودی. (ناظم الاطباء) : چو غوغا کند بر دلم نامرادی من اندر حصار رضا میگریزم. خاقانی. ، هر چیز نادلپسند و ناخوش آیند. (ناظم الاطباء)