- نامراد
- کسی که به مراد و مقصود خود نرسیده، ناکام، محروم
معنی نامراد - جستجوی لغت در جدول جو
- نامراد
- محروم، نا امید، مایوس
- نامراد ((مُ))
- ناکام، محروم
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ناکامی بی مرادی حرمان یاس: (بمجالست ومنافثت اهل آن بقعه... تزجیت ایام نامرادی میکردم)، عدم رضایت ناخشنودی، بدبختی
ناکامی، حرمان
بینا روشن چشم آنکه چشمش سالم وبی عیب است: مادح خورشید مداح خوداست که دو چشمم سالم و نامرمداست. (مثنوی لغ) مقابل مرمد
نامیرنده لایموت باقی مقابل مران میران: ترا گویم ای سید مشرقین که مردم مرانند و تو نامران. (منوچهری)
معمولا به شخصیت منفی در سینمای قبل از انقلاب نامرد گفته میشد. نمونه ی بارز آن، آثار قبل از انقلاب کیمیایی است. این آثار دو گروه از آدمها را که به بد یا نامرد و یا خوب و مرد تقسیم شده بودند نشان می دادند وب دین ترتیب روایت فیلم را پیش می بردند درآثاری چون ”قیصر“ این تقسیم بندی مشهود است
فاقد خصلت های انسانی پسندیده، ناجوان مرد، ناکس، بی تعصب، بی غیرت، ترسو
بی غیرت، ناکس، بی حمیت
محروم ماندن ناکام بودن: اگر هرچه باشد مرادت خوری زدوری بسی نامرادی بری. (سعدی)
اعلام
برحسب مراد و مقصود، موافق میل وخواهش
صبح و صبحگاهان، وقت طلوع فجر، صباح، پیش از طلوع آفتاب
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
کسی که در سحرگاهان شاد است، نام یکی از موسیقیدانان معروف در زمان خسروپرویز پادشاه ساسانی
پساپیش، نا به سامان
روز بیست و هشتم از هر ماه شمسی
مقصود آنست همان مطلوب است، خلاصه تالحاصل: هر یکی را او یکی طومار داد هزیکی ضد دگر بود المراد. (مثنوی) هست اشارات محمد المراد کل گشاد اندر گشاد اندر گشاد. (مثنوی)، در عبارات زیررمعنی اسم فعل دهد یعنی مقصود مرا بر آورید، مراد مرا بدهید، شخصی در راه حج در بریه افتاد و تشنگی عظیم بر وی غالب شد تا از دور خیمه ای خرد و کهن دید آنجا دفت. کنیزکی دید آواز آن شخص که: من مهمانم المراد خ
مرداد
فرود افتادن: ستاره تنها شدن
برهنه شدن
یگانه شدن و تنها گردیدن، تنها شدن، وحدت، یکتائی، تفرد
بی آرام، بی قرار، پرتلاطم
پستی و فرومایگی، برای مثال در حلقۀ کارزار جان دادن / بهتر که گریختن به نامردی (سعدی۲ - ۵۶۲) ، ترسو بودن
نامی، بنام، نیک نام، معروف
ناکس، فرومایه، بدسرشت، پست فطرت
روز بیست و هشتم از هر ماه خورشیدی، برای مثال چون روز زامیاد نیاری ز می تو یاد؟ / زیرا که خوش تر آید می روز زامیاد (مسعودسعد - مجمع الفرس - زامیاد) ، در آیین زردشتی فرشتۀ موکل بر زمین