جدول جو
جدول جو

معنی نامدن - جستجوی لغت در جدول جو

نامدن
(لَ)
نیامدن. ناآمدن. مقابل آمدن. رجوع به آمدن شود:
کان در نظر رای تو نامد زحقیری
آن چیست که خود رای تو را در نظر آمد.
انوری.
ز ما خود خدمتی شایسته ناید
که شادروان عزت را بشاید.
نظامی.
در این آوارگی ناید برومند
که سازم با مراد شاه پیوند.
نظامی.
سخن کان از سر اندیشه ناید
نوشتن را و گفتن را نشاید.
نظامی.
گرچه بود از عشق جانم پرسخن
یک زبان نامد زبانم کارگر.
عطار.
نامد گه آن آخر کز پرده برون آئی
آن روی بدان خوبی در پرده نهان تا کی ؟
عطار.
شرمت نامد از آن وجودی
کآن را به نفس نفس قیام است.
عطار.
گفت من از خودنمائی نامدم
جز به خواری و گدائی نامدم.
مولوی.
کشته گردید از بنی طی چند مرد
یک دل از اهل دلی نامد به درد.
صهبا
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نامیدن
تصویر نامیدن
خواندن کسی یا چیزی به اسم و نام، نام نهادن
فرهنگ فارسی عمید
(لَ)
نمردن. مقابل مردن
لغت نامه دهخدا
(دِ)
از دهات دهستان سدن رستاق بخش کردکوی شهرستان گرگان است، در 12 هزارگزی جنوب شرقی کردکوی و 2 هزارگزی جنوب جادۀ شوسۀ کردکوی به گرگان. در دامنۀ معتدل مرطوب واقع است و 290 تن سکنه دارد. اهالی آنجا فارسی را به لهجۀ مازندرانی تکلم میکنند. آبش از رود خانه شمشیرکله تأمین میشود. محصولش برنج، غلات، حبوبات و توتون سیگار، شغل مردمش زراعت و گله داری و صنعت دستی زنان شال و کرباس بافی است. برای زراعت از اراضی هفته آباد گرجی محله و قاسم آباد استفاده میشود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3). ورجوع به سفرنامۀ مازندران و استرآباد ص 136 شود
لغت نامه دهخدا
(دِ)
کنستانس کارولین (1858- 1881 میلادی). شاعرۀ انگلیسی است
لغت نامه دهخدا
(لَ لَ ضَ)
مقابل آمدن. (یادداشت مؤلف). رجوع به آمدن شود:
بکوشید تا بر زه آرد کمان
نیامد به زه خیره شد بدگمان.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(دَ)
مرکّب از: نام + یدن، پسوند مصدری، پهلوی: نامینیتن (نام گذاشتن)، (حاشیۀ برهان قاطع چ معین)، نام گذاشتن. (فرهنگ نظام)، اسم گذاشتن. (ناظم الاطباء)، تسمیه. نام نهادن. موسوم کردن. نام دادن، کسی را به نام خواندن. احضار کردن. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین)، طلب کردن. خواندن. بانگ زدن. آواز کردن. نام بر زبان آوردن. (ناظم الاطباء)، اسم بردن. خواندن، نامزد کردن. (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، یاد دادن. (ناظم الاطباء) ، ترجمه. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(مُ دَوْ وَ)
تدوین ناشده. نامرتب
لغت نامه دهخدا
(بَ)
نیامده. ناآمده، به وقوع ناپیوسته. واقعنشده:
یکی حال از گذشته دی دگر از نامده فردا
همی گویند پنداری که وخشورند یا کندا.
دقیقی.
از رفته و نامده چه گویم
چون حاصل عمرم این زمان است.
عطار.
- امثال:
اجل نامده قوی زره است.
سنائی
لغت نامه دهخدا
(کَ)
نیاژدن. مقابل آژدن
لغت نامه دهخدا
(کَ)
نشدن. مقابل شدن. رجوع به شدن شود
لغت نامه دهخدا
(مَ دَ)
نیامدنی. ناآمدنی. مقابل آمدنی. رجوع به آمدنی شود، حادث ناشدنی. ناممکن. واقعنشدنی
لغت نامه دهخدا
(دَ فُ شُ دَ)
نمودن. (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی) (از برهان قاطع). نشان دادن. (فرهنگ فارسی معین). ظاهر کردن. نمایان گردانیدن. (از برهان قاطع) (از آنندراج) :
زآن گشاید فقع که بگشادی
زآن نماید تو را که بنمادی.
عنصری (از حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی)
لغت نامه دهخدا
(کَ لَ ظَ)
نچیدن. مقابل چدن. رجوع به چدن و چیدن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از نمادن
تصویر نمادن
ظاهر کردن، نشان دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامدون
تصویر نامدون
سامان نایافته در هم و بر هم تدوین نشده نامرتب مقابل مدون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامیدن
تصویر نامیدن
نام نهادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامیدن
تصویر نامیدن
((دَ))
اسم گذاشتن
فرهنگ فارسی معین
از توابع دهستان سدن رستاق کردکوی، نا امن
فرهنگ گویش مازندرانی