جدول جو
جدول جو

معنی نامتوقع - جستجوی لغت در جدول جو

نامتوقع
(مُتَ وَقْ قِ)
بدون توقع و انتظار. آنکه توقع ندارد، بدون امید. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
نامتوقع
بی امید بدون توقع وانتظار: (وکثافتی نامتوقع از لطافت اجزاء او بیرون آید { بی توقع بی انتظار، بدون امید
تصویری از نامتوقع
تصویر نامتوقع
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از متوقع
تصویر متوقع
کسی که از دیگری چیزی توقع دارد، توقع دارنده، خواهش کننده
فرهنگ فارسی عمید
(مُتْ تَ فِ)
غیرمتفق. متنافر. (دانشنامۀ علائی، کتاب موسیقی ص 358 از مقدمۀ لغت نامه)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ وَقْ قَ)
آرزو شده. امید داشته شده. مورد انتظار. مورد چشم داشت. منظور: در مسهل نادادن مرگ متوقع بود و در مسهل دادن مرگ و زندگانی هر دو متوقع بود. مسهل دادن اولیتر دیدم. (چهارمقالۀ نظامی ص 13). و متوقعات ایشان از حضرت به ایجاب مقرون گشت و پسر او شاهشار به خدمت تخت سلطان آمد و از تقریب و ترحیب بهرۀ تمام یافت. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 340)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ وَقْ قِ)
چشم دارنده به وقوع چیزی. (آنندراج) (از منتهی الارب). چشم دارنده به وقوع چیزی. متنظر و نگران. امیدوار. (ناظم الاطباء) : امیرالمؤمنین جویای این است و خواهان است و امیدوار است و متوقع است. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 314). این بندۀ ثناگستر متوقع است و مجال امیدش متوسع... (مرزبان نامه ص 10). گفتم بعد از آنکه از دست متوقعان به جان آمده اند و از رقعۀ گدایان به فغان. (سعدی گلستان، کلیات چ مصفا ص 119). نه گوش به سخن متوقعان که... (گلستان). متوقع که در کنارش گیرم کناره گرفتم. (گلستان)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ ضِ)
سرکش. مغرور. متکبر. مقابل متواضع، به معنی فروتن و خاضع
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ رَقْ قَ)
نابیوسان. نامنتظر. بخلاف انتظار. ناگهانی
لغت نامه دهخدا
(مَ ضِ)
نه به موضع خویش. نه بجای خود. نابجایگاه. بی جا:
نرد خدمت چون به ناموضع بباخت
شیرسنگین را شقی شیری شناخت.
مولوی
لغت نامه دهخدا
تصویری از متوقع
تصویر متوقع
آرزو شده، مورد انتظار، منظور
فرهنگ لغت هوشیار
نا به جا نه بجای خودبیجادر غیر ما وضع له: نرد خدمت چون بنا موضع بباخت شیرسنگین راشقی شیری شناخت. (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامتفق
تصویر نامتفق
غیرمتفق متنافر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامتواضع
تصویر نامتواضع
سرکش، مغرور، متکبر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامترقب
تصویر نامترقب
نابیوسان نامنتظرنابیوسان مقابل مترقب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامتقع
تصویر نامتقع
نابیوسان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متوقع
تصویر متوقع
((مُ تَ وَ قِّ))
امیدوار، چشم دارنده
فرهنگ فارسی معین
پرافاده، گنده دماغ، متکبر، مغرور
متضاد: افتاده، متواضع
فرهنگ واژه مترادف متضاد
آرزومند، امیدوار، چشم به راه، منتظر، توقع دار، پرتوقع، زیاده خواه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
منتظر شده، انتظار می رود
دیکشنری اردو به فارسی