جدول جو
جدول جو

معنی نافریدن - جستجوی لغت در جدول جو

نافریدن
(کَیْءْ)
مخفف نیافریدن. مقابل آفریدن:
نافرید ایزد ز خوبان جهان چون تو کسی
دلربا و دلفریب و دلنواز و دلستان.
منوچهری.
طبل را کی سود دارد ولوله
چون به اول نافریدندش دوال.
انوری.
شیر بی دم و سر و اشکم که دید
این چنین شیری خدا هم نافرید.
مولوی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از افریدون
تصویر افریدون
(پسرانه)
فریدون، از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر آبتین و فرانک، از پادشاهان پیشدادی ایران و به بند کشنده ضحاک ماردوش
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فاخریدن
تصویر فاخریدن
بازخریدن، از نو خریدن، دوباره خریدن، چیز فروخته را دوباره خریدن، کسی را با دادن پول از قید و بند یا اسیری رهانیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نفریدن
تصویر نفریدن
نفرین کردن، لعنت کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نافرمان
تصویر نافرمان
سرکش، متمرد، یاغی، خودسر
فرهنگ فارسی عمید
(فَ دَ)
نیافریدنی. ناآفریدنی. مقابل آفریدنی. رجوع به آفریدنی شود
لغت نامه دهخدا
(بَ یَ نِ وِ تَ)
نفرین کردن. دعای بد کردن. (از برهان قاطع) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). لعن کردن. بدخواهی کردن. (یادداشت مؤلف). لعنت کردن. (ناظم الاطباء) :
هر آنکس که بد پیش درگاه تو
بنفرید بر جان بیراه تو.
فردوسی.
ببارید خون زنگۀ شاوران
بنفرید بر بوم هاماوران.
فردوسی.
بسی نفرید بر گشت زمانه
که کردش تیر هجران را نشانه.
فخرالدین اسعد.
هم از آن کار آن داس دل خیره ماند
بر آن بت بنفرید و ز آنجا براند.
اسدی.
ز درد دل و جان بنالید سخت
بنفرید بسیار بر شور بخت.
شمسی (یوسف و زلیخا).
همانا که بر ما بنفرید سخت
که هم در زمان تیره شد روی بخت.
شمسی (یوسف و زلیخا).
نفریده به دشمنان جاهت
اجرام فلک چو خلق عالم.
بوعلی چاچی.
، نفرت نمودن. پشولیدن. پسوریدن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بَ خوَ / خُ زَ دَ)
مبدل نالیدن. (فرهنگ نظام). نالیدن. (از فرهنگ رشیدی). رجوع به ناره شود:
ناریدن نارو و نواهای سریچه
ناطق کند آن مردۀ بی نطق و بیان را.
سنائی.
، شکار کردن. گرفتن. گرفتار کردن، بزرگ کردن، دراز شدن. (ناظم الاطباء). قد کشیدن. دراز شدن. (شعوری)
لغت نامه دهخدا
(کِ یَ / یِ دَ)
شگفتی کردن یعنی تعجب کردن. (میرزا ابراهیم)
لغت نامه دهخدا
(لُ صَ)
مقابل آفریدن. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(لِ جَ)
نیاوریدن. نیاوردن. ناآوردن. مقابل آوریدن. رجوع به آوریدن و آوردن شود:
توآن کسی که ترا مثل نافرید ایزد
تو آن کسی که ترا شبه ناورید اختر.
انوری
لغت نامه دهخدا
(مَ دَ / دِ)
نیافریده. آفریده ناشده. غیرمخلوق. خلقت نشده. ناموجود. مقابل آفریده
لغت نامه دهخدا
(کَ)
مقابل غریدن. رجوع به غریدن شود
لغت نامه دهخدا
(کَ لَ)
چرا نکردن. چیزی نخوردن. لب از خوردن بستن. بر اثر فقر یا نقاهت غذا نخوردن:
گرفتار در دست آز و نیاز
تن از ناچریدن به رنج و گداز.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
ناریدن نارو و نواهای سریچه ناطق کند آن مرده بی نطق و بیان را (سنائی لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نفریدن
تصویر نفریدن
دعای بد کردن، لعن کردن
فرهنگ لغت هوشیار
بریدن دنباله رودگانی که ازخارج بناف جنین بسته است: چو نافش بریدند و روزی گسست به پستان مادر در آویخت دست. (سعدی لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
بریدن ناف نوزاد: بوصفش خردبست نقش ضمیرم بمدحش زد اندیشه ناف زبانم. (طالب آملی بها) یاناف کسی را بر چیزی یا صفتی بریدن (زدن)، بودن چیز یا صفت در ضمیر و فطرت او
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نافرزان
تصویر نافرزان
جاهل، آنکه حکیم نیست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نافرمان
تصویر نافرمان
آنکه امتثال امر نکند، یاغی، سرکش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نافهمیدن
تصویر نافهمیدن
درنیافتن، ندانستن
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه که خریده نشده، رایگان مفت: دراست ناخریده و مشک است رایگان هرچند بر فشانی و هر چند برچنی. (منوچهری)، آزاد حر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نابریده
تصویر نابریده
نبریده: (و نماز دیگر آن روز صلتی از آن وی رسولدار برد دویست هزاردرم و اسبی باستام زر و پنجاه پارچه جامه نابریده. مقابل بریده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نازخریدن
تصویر نازخریدن
غم خوردن و تیمار داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فاخریدن
تصویر فاخریدن
باز خریدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نفریدن
تصویر نفریدن
((نَ دَ))
نفرین کردن، لعنت کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نافرمان
تصویر نافرمان
((فَ))
یاغی، سرکش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نفریدن
تصویر نفریدن
لعنت کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نافرمان
تصویر نافرمان
Disobedient
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از نافرمان
تصویر نافرمان
desobediente
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از نافرمان
تصویر نافرمان
desobediente
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از نافرمان
تصویر نافرمان
nieposłuszny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از نافرمان
تصویر نافرمان
непослушный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از نافرمان
تصویر نافرمان
непокірний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از نافرمان
تصویر نافرمان
ongehoorzaam
دیکشنری فارسی به هلندی