آنکه به نعوظ آرد ذکر را، (منتهی الارب) (آنندراج)، آن که سبب هیجان نعوظ گردد و نره را به نعوظ آرد، یهیج النعظ، (معجم متن اللغه)، دوای نعظ و نحو آن، گویند: شربنا الناعوظ، (ذیل اقرب الموارد)
آنکه به نعوظ آرد ذکر را، (منتهی الارب) (آنندراج)، آن که سبب هیجان نعوظ گردد و نره را به نعوظ آرد، یهیج النعظ، (معجم متن اللغه)، دوای نعظ و نحو آن، گویند: شربنا الناعوظ، (ذیل اقرب الموارد)
پهلوی آسیا، (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، جناح الرحی، (معجم متن اللغه) (اقرب الموارد) (المنجد)، دولاب، (ناظم الاطباء)، دولاب الماء یستقی به، (معجم متن اللغه)، دولی که بدان آب کشند، (ناظم الاطباء)، دلو یستسقی بها یدیرها الماء و لها صوت، (معجم متن اللغه)، دلو آبکشی، دلو، دول، ناعوره، آسیاب، طاحونه، آسیا که به آب گردد، (یادداشت مؤلف)، رگی که خونش نایستد، (منتهی الارب) (آنندراج)، رگی که خون آن نایستد، (ناظم الاطباء)، رگ یا جراحتی که خون از آن فوران کند، (از المنجد)، ج، نواعیر
پهلوی آسیا، (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، جناح الرحی، (معجم متن اللغه) (اقرب الموارد) (المنجد)، دولاب، (ناظم الاطباء)، دولاب الماء یستقی به، (معجم متن اللغه)، دولی که بدان آب کشند، (ناظم الاطباء)، دلو یستسقی بها یدیرها الماء و لها صوت، (معجم متن اللغه)، دلو آبکشی، دلو، دول، ناعوره، آسیاب، طاحونه، آسیا که به آب گردد، (یادداشت مؤلف)، رگی که خونش نایستد، (منتهی الارب) (آنندراج)، رگی که خون آن نایستد، (ناظم الاطباء)، رگ یا جراحتی که خون از آن فوران کند، (از المنجد)، ج، نواعیر