مسافر دوردست. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، آنکه لقمه را به دو نصف بریده نیمه را بخورد و نیمۀ دیگر را بیندازد جهت کثرت و فراخی یا سوء ادب در طعام خوردن و عدم مروت. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغه). ج، نعط
مسافر دوردست. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، آنکه لقمه را به دو نصف بریده نیمه را بخورد و نیمۀ دیگر را بیندازد جهت کثرت و فراخی یا سوء ادب در طعام خوردن و عدم مروت. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغه). ج، نُعُط
قلعه ای است قدیمی بر فراز کوهی به ناحیت یمن که از آن یکی از (ملوک) ذوی الاذواء بود نزدیک عدن. (از معجم البلدان) قصری است بر دو کوه به یمن هندان را. (از معجم البلدان)
قلعه ای است قدیمی بر فراز کوهی به ناحیت یمن که از آن یکی از (ملوک) ذوی الاذواء بود نزدیک عدن. (از معجم البلدان) قصری است بر دو کوه به یمن هندان را. (از معجم البلدان)
خبردهنده، (منتهی الارب) (آنندراج)، خبر مرگ کسی را دهنده، (ناظم الاطباء)، آنکه خبر مرگ می آورد، (از اقرب الموارد)، ناقل خبر مرگ، آنکه خبر مرگ کسی را آرد ج، نعاء: و هرکجا داعی ناعی و رفیقی رقیقی شده، (جهانگشای جوینی)، گوش ها در آن غوغا از ناله و فریاد و نوحه و بیدادقاری و باکی و ناعی و شاکی موقور، (ترجمه تاریخ یمینی ص 451)، مشیع، (معجم متن اللغه)
خبردهنده، (منتهی الارب) (آنندراج)، خبر مرگ کسی را دهنده، (ناظم الاطباء)، آنکه خبر مرگ می آورد، (از اقرب الموارد)، ناقل خبر مرگ، آنکه خبر مرگ کسی را آرد ج، نعاء: و هرکجا داعی ناعی و رفیقی رقیقی شده، (جهانگشای جوینی)، گوش ها در آن غوغا از ناله و فریاد و نوحه و بیدادقاری و باکی و ناعی و شاکی موقور، (ترجمه تاریخ یمینی ص 451)، مشیع، (معجم متن اللغه)
اسم فاعل است از نشط. رجوع به نشط شود، گاو نر وحشی که از زمینی به زمینی شود. (از اقرب الموارد). گاو نر دشتی که از جائی به جائی رود. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (المنجد) ، رونده از شهری به شهر دیگر. (فرهنگ نظام) ، مسألۀ فرعی که منشعب شود از مسألۀ اصلی. النواشط من المسائل المنشعبه من المسأله العظمی، واحدتها ناشط. (اقرب الموارد) (المنجد) ، کسی که گره بندد، طعنه زننده، گزنده. (فرهنگ نظام). ج، نواشط، شادمان. خورسند. (منتهی الارب) (آنندراج). بانشاط. (فرهنگ نظام) (المنجد) ، جلد. چابک. چست: نشط فی عمله، خف و اسرع فهو ناشط و نشیط. (اقرب الموارد) ، طریق ناشط، راه که از چپ و راست راه بزرگ برآید. (منتهی الارب) (آنندراج). یخرج من الطریق الاعظم یمنهً و یسرهً. (اقرب الموارد). راهی که از چپ و راست شاهراه برآید. (ناظم الاطباء)
اسم فاعل است از نشط. رجوع به نشط شود، گاو نر وحشی که از زمینی به زمینی شود. (از اقرب الموارد). گاو نر دشتی که از جائی به جائی رود. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (المنجد) ، رونده از شهری به شهر دیگر. (فرهنگ نظام) ، مسألۀ فرعی که منشعب شود از مسألۀ اصلی. النواشط من المسائل المنشعبه من المسأله العظمی، واحدتها ناشط. (اقرب الموارد) (المنجد) ، کسی که گره بندد، طعنه زننده، گزنده. (فرهنگ نظام). ج، نواشط، شادمان. خورسند. (منتهی الارب) (آنندراج). بانشاط. (فرهنگ نظام) (المنجد) ، جلد. چابک. چست: نشط فی عمله، خف و اسرع فهو ناشط و نشیط. (اقرب الموارد) ، طریق ناشط، راه که از چپ و راست راه بزرگ برآید. (منتهی الارب) (آنندراج). یخرج من الطریق الاعظم یمنهً و یسرهً. (اقرب الموارد). راهی که از چپ و راست شاهراه برآید. (ناظم الاطباء)
نقیط. بندۀآزادکرده. (از منتهی الارب) (از آنندراج). بنده ای که آن را بنده ای آزاد آزاد کرده باشد. (ناظم الاطباء). مولی المولی. (معجم متن اللغه) (اقرب الموارد). عبدالعبد. (المنجد). بندۀ آزاد و آزادکرده. (آنندراج)
نقیط. بندۀآزادکرده. (از منتهی الارب) (از آنندراج). بنده ای که آن را بنده ای آزاد آزاد کرده باشد. (ناظم الاطباء). مولی المولی. (معجم متن اللغه) (اقرب الموارد). عبدالعبد. (المنجد). بندۀ آزاد و آزادکرده. (آنندراج)
مولی رسول اﷲ، از صحابه است. مؤلف الاصابه احتمال داده است که این شخص همان ناعم بن اجیل مولی ام السلمه باشد. رجوع به الاصابه ج 5 ص 224 و نیز رجوع به همان کتاب و همان مجلد ص 228 شود ابن اجیل الهمدانی، مولی ام السلمه. از صحابه است، وی به سال هشتادم هجرت وفات یافت. رجوع به الاصابه ج 5 ص 224 شود
مولی رسول اﷲ، از صحابه است. مؤلف الاصابه احتمال داده است که این شخص همان ناعم بن اجیل مولی ام السلمه باشد. رجوع به الاصابه ج 5 ص 224 و نیز رجوع به همان کتاب و همان مجلد ص 228 شود ابن اجیل الهمدانی، مولی ام السلمه. از صحابه است، وی به سال هشتادم هجرت وفات یافت. رجوع به الاصابه ج 5 ص 224 شود
آنکه با دندان های پیشین می خورد. (ناظم الاطباء) ، که لقمه را قطع کندو به خوان بازگرداند. (اقرب الموارد) (معجم متن اللغه). که لقمۀ گاززده را به سفره بازبرگرداند، آنکه در کام سخن می گوید. (ناظم الاطباء) ، خالص. گویند: بیاض ناطع. (اقرب الموارد) (معجم متن اللغه). الخالص من اللون و غیرها. (المنجد) بیاض ناطع، سپیدی خالص. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
آنکه با دندان های پیشین می خورد. (ناظم الاطباء) ، که لقمه را قطع کندو به خوان بازگرداند. (اقرب الموارد) (معجم متن اللغه). که لقمۀ گاززده را به سفره بازبرگرداند، آنکه در کام سخن می گوید. (ناظم الاطباء) ، خالص. گویند: بیاض ناطع. (اقرب الموارد) (معجم متن اللغه). الخالص من اللون و غیرها. (المنجد) بیاض ناطع، سپیدی خالص. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
آنکه گلوی کسی را بفشارد تا بمیرد. (از اقرب الموارد) ، خر که آواز دهد. (از اقرب الموارد) ، مرگ شتاب. (منتهی الارب). موت شتاب. (آنندراج) (ناظم الاطباء). موت زاعطٌ، ذابح ٌ سریعٌ. (اقرب الموارد)
آنکه گلوی کسی را بفشارد تا بمیرد. (از اقرب الموارد) ، خر که آواز دهد. (از اقرب الموارد) ، مرگ شتاب. (منتهی الارب). موت شتاب. (آنندراج) (ناظم الاطباء). موت زاعطٌ، ذابح ٌ سریعٌ. (اقرب الموارد)
به خواب شونده. (آنندراج). به خواب شونده. خواب آلوده. چرت زننده. (ناظم الاطباء). به خواب رونده. (از اقرب الموارد). نعت است از نعس به معنی به خواب شدن. (منتهی الارب). ج، نعّس، حظ ناعس، فاتر. (معجم متن اللغه)
به خواب شونده. (آنندراج). به خواب شونده. خواب آلوده. چرت زننده. (ناظم الاطباء). به خواب رونده. (از اقرب الموارد). نعت است از نعس به معنی به خواب شدن. (منتهی الارب). ج، نُعَّس، حظ ناعس، فاتر. (معجم متن اللغه)