جدول جو
جدول جو

معنی ناعسه - جستجوی لغت در جدول جو

ناعسه
(عِ سَ)
زن خواب آلود و چرت زننده. (ناظم الاطباء). تأنیث ناعس است. رجوع به ناعس شود. ج، نواعس. ناعسات
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(یَ)
تأنیث ناعی. رجوع به ناعی شود
لغت نامه دهخدا
(نَ سَ)
یک بار بخواب شدن. (ناظم الاطباء) ، خفقه. (متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(عِ بَ)
بنو ناعبه، بنوناعبه. بطنی است از عرب. (اقرب الموارد) (معجم متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(عِ بَ)
ناقه ناعبه، ناقه سریعه. (اقرب الموارد). ناقۀ تیزرو. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از معجم متن اللغه). ج، نواعب
لغت نامه دهخدا
(عِ صَ)
یاریگر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). یقال: هو من ناعصتی، ای ناصرتی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (معجم متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(عِ فَ)
اذن ناعفه، گوش فروهشته. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، مسترخیه. (معجم متن اللغه) ، ناعفهالقنه، منقادها. (معجم متن اللغه) : اخذ ناعفه القنه، براه سهل از سر کوه رفت. (منتهی الارب). راه سهل و آسان از سر کوه رفت. (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(عِ لَ)
مؤنث ناعل. (اقرب الموارد). رجوع به ناعل شود
لغت نامه دهخدا
(سِ عَ)
زن ختنه ناکرده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). الجاریه لم تختن. (معجم متن اللغه) ، زن درازپشت یا درازشکم. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(رِ سَ)
بهترین خرماها. (ناظم الاطباء). و رجوع به نرسیان شود
لغت نامه دهخدا
(عِ سَ)
ناقۀ بانشاط. (آنندراج). ناقۀ راعسه، شتر با نشاط. (از تاج العروس) (از المنجد) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب). شتر مادۀ با نشاط. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(عِ)
به خواب شونده. (آنندراج). به خواب شونده. خواب آلوده. چرت زننده. (ناظم الاطباء). به خواب رونده. (از اقرب الموارد). نعت است از نعس به معنی به خواب شدن. (منتهی الارب). ج، نعّس، حظ ناعس، فاتر. (معجم متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ناعیه
تصویر ناعیه
مونث ناعی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناعفه
تصویر ناعفه
گوش فروهشته گوش آویزان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناعس
تصویر ناعس
خوابنده
فرهنگ لغت هوشیار
مونث ناعم فراخزی: زن، مرغزار، نرم تن، مریم گلی از گیاهان مونث ناعم نرم ولین، دختر نیکو زندگانی و نیکو خورش، درختی که برگ آن نرم باشد، نرم تن، جمع نواعم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناعمه
تصویر ناعمه
((عِ مَ یا مِ))
نرم و لین، دختر نیکو زندگانی و نیکو خورش، درختی که برگ آن نرم باشد، نرم تن، جمع نواعم
فرهنگ فارسی معین
مرتعی در آمل
فرهنگ گویش مازندرانی