اسم فاعل است از نعب: نعب الغراب، بانگ کرد و گردن افراشت و سر خود جنبانید در حال بانگ کردن یا بدون بانگ، و هو ناعب. (از معجم متن اللغه). رجوع به نعب شود
اسم فاعل است از نعب: نعب الغراب، بانگ کرد و گردن افراشت و سر خود جنبانید در حال بانگ کردن یا بدون بانگ، و هو ناعب. (از معجم متن اللغه). رجوع به نعب شود
بازیکن بازیگر بازی کننده بازیگر بازی کن جمع لاعبین لواعب: لب لعل ضاحک خم زلف کافر رخ خوب لامع سر زلف لاعب. (برهانی (ک) مقاله م. معین. نشریه دانشکده ادبیات تبریز سال اول شماره 1) بازیگر، بازی کننده
بازیکن بازیگر بازی کننده بازیگر بازی کن جمع لاعبین لواعب: لب لعل ضاحک خم زلف کافر رخ خوب لامع سر زلف لاعب. (برهانی (ک) مقاله م. معین. نشریه دانشکده ادبیات تبریز سال اول شماره 1) بازیگر، بازی کننده