جدول جو
جدول جو

معنی ناشکیبنده - جستجوی لغت در جدول جو

ناشکیبنده
(دُ مَ اَ)
بی قرار. بی تاب. که شکیبنده نیست. مقابل شکیبنده. رجوع به شکیبنده شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شکیبنده
تصویر شکیبنده
صبر کننده، برای مثال تو در کنج کاشانه پنهان شوی / شکیبنده چون شخص بی جان شوی (نظامی۶ - ۱۰۵۶)
فرهنگ فارسی عمید
(شِ بَ دَ / دِ)
جزع. بی قراری. بی صبری. بی تابی. بی آرامی. ناشکیبائی. حالت و صفت ناشکیبنده
لغت نامه دهخدا
(دُ مَ)
که زیبنده نیست. که درخور نیست. مقابل زیبنده. ناشایسته. ناسزاوار. رجوع به زیبنده شود
لغت نامه دهخدا
(شِ /شَ بَ دَ / دِ)
صبرکننده و تحمل نماینده. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از برهان). قانع. صابر. صبور. شکیبا. بردبار. متحمل. (یادداشت مؤلف) :
زچرخ آن نیابی شکیبنده باش
به امید خود را فریبنده باش.
نظامی.
چو از مرگ بسیار یاد آوری
شکیبنده باشی در آن داوری.
نظامی.
زن پاکدامن تر از بوی مشک
شکیبنده با من به یک نان خشک.
نظامی.
- شکیبنده شدن، قانع شدن. صبر کردن:
چون شکیبنده شد در آن باره
دل ز مردم برید یکباره.
نظامی.
تو در کنج کاشانه پنهان شوی
شکیبنده چون شخص بیجان شوی.
نظامی
لغت نامه دهخدا
تصویری از نازیبنده
تصویر نازیبنده
آنکه درخور نیست ناشایسته مقابل زیبنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکیبنده
تصویر شکیبنده
صبر کننده و تحمل نماینده، قانع
فرهنگ لغت هوشیار