جدول جو
جدول جو

معنی ناشمار - جستجوی لغت در جدول جو

ناشمار
بی شمار، ناشمرده، شمرده نشده
تصویری از ناشمار
تصویر ناشمار
فرهنگ فارسی عمید
ناشمار
(شِ / شُ)
بی شمار. نامعدود. ناشمرده: به این دانه های ناشمار قسم،سوگندی است که بر سر سفره ضمن اشاره به قاب برنج یابر سر خرمن گندم با اشاره به دانه های گندم خورند
لغت نامه دهخدا
ناشمار
نامعدود، نا شمرده
تصویری از ناشمار
تصویر ناشمار
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نازدار
تصویر نازدار
(دخترانه)
آنکه رفتاری خوشایند و جذاب دارد، ملوس
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نامدار
تصویر نامدار
(پسرانه)
مشهور، دارای آوازه و شهرت بسیار، مشهور
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نازمهر
تصویر نازمهر
(دخترانه)
مهرناز، زیبا چون خورشید
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نازیار
تصویر نازیار
(دخترانه)
یار زیبا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نابکار
تصویر نابکار
بدکار، بدکردار، بی حاصل، بی فایده، بیکار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناتمام
تصویر ناتمام
ناقص، کامل نشده، به پایان نرسیده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناشتاب
تصویر ناشتاب
بی شتاب، آنکه شتاب نکند، شکیبا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نامدار
تصویر نامدار
نامی، بنام، نیک نام، معروف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناشناس
تصویر ناشناس
ناآشنا، بیگانه، غیر معروف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از داشخار
تصویر داشخار
چرک آهن، ریم آهن، زنگ آهن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انهمار
تصویر انهمار
شکسته شدن، ویران شدن، فروریختن، ریخته شدن آب یا باران، روان گردیدن اشک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناشتار
تصویر ناشتار
درختی از تیرۀ کاج ها، دارای برگ های دراز و نوک تیز که در نواحی جنوبی ایران می روید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناشمر
تصویر ناشمر
ناشمار، بی شمار، ناشمرده، شمرده نشده
فرهنگ فارسی عمید
(شِ / شُ مَ)
ناشمار. ناشمرده
لغت نامه دهخدا
(نَ سَ بَ)
همه پستان ناقه را بستن.
لغت نامه دهخدا
(اِ)
بسرعت رفتن یا خرامیدن در رفتن. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج).
لغت نامه دهخدا
(اِ)
شمار:
صد بار بروزی در، پرها بشمارند
چون نیم دبیری که غلط کرده به اشمار.
منوچهری.
که ضرورت بود عقد این گدا
این غریب اشمار را نبود وفا.
مولوی.
و رجوع به غریب اشمار شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از سرشمار
تصویر سرشمار
آنکه افراد را شماره کند، مالیات سرانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انشمار
تصویر انشمار
به شتاب رفتن، خرامش خرامیدن، آماده شدن
فرهنگ لغت هوشیار
درختی از تیره مخروطیان (تیره کاجها) که در جنگلهای نواحی شمالی و مرکزی اروپا (خصوصاجنگلهای سوئد) فراوان است و گونه هایی از آن نیز در نواحی جنوبی ایران میروید. ارتفاع این درخت در حدود 50 متر و دارای پوستی ضخیم و صاف برنگ قهوه یی مایل بقرمز است ولی تدریجاپوست درخت براثر مرور زمان و ازدیاد سن ازاین حالت خارج شده وضع ناهموار و رنگ خاکستری پیدا میکند. قطر تنه این درخت تا 1، 1 متروعمرش تا 500 سال میرسد. برگهایش باریک و نوک تیز و سبز رنگ است. گلهای نر آن بشکل مخروطهای کوچک بیضوی و گلی رنگ و گلهای ماده اش استوانه یی و بنفش مایل به قرمز است. باایجاد شکاف در تنه این درخت نوعی سقزبنام سقز بورگنی بدست میاورند. سقز حاصل از این درخت دارای بوی معطر و حالت نیمه مایع است ولی پس از خارج شدن از شکاف درخت بسرعت انجماد یافته بویی مخصوص و قوی پیدا میکند. این سقز در اسیداستیک و استن کاملا حل میشود ولی در الکل بطور ناقص محلول است. از این سقز در پزشکی در تهیه مشمع های دارویی استفاده میکنند و چون بر اثر حرارت پوست بدن مایع شده جریان مییابدباید آنرا با موم مخلوط نماینددرخت نوئل صنوبر صغیرنوئل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشمار
تصویر اشمار
شتاباندن، در نور دیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شارمار
تصویر شارمار
مار بزرگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انغمار
تصویر انغمار
در آب فرو رفتن باب فرو شدن، فرو رفتن در کاری، فرو رفتگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داشخار
تصویر داشخار
چرک آهن ریم آهن خبث الحدید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انشمال
تصویر انشمال
دامن برچیدن، چستی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انهمار
تصویر انهمار
فرو ریختن ریزان شدن آب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باشماق
تصویر باشماق
ترکی باشه نام جایی است ترکی کفش، دم پایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیشمار
تصویر بیشمار
زیاده، بسیار، بی حساب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناشمر
تصویر ناشمر
ناشمار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیشمار
تصویر بیشمار
بی حساب
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ناتمام
تصویر ناتمام
نیمه کاره
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ناشناس
تصویر ناشناس
نکره
فرهنگ واژه فارسی سره