آینده و روندۀ در آب خور. (منتهی الارب) (آنندراج). گروه آینده و رونده در آبخور. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغه). ج، نهال، نواهل، ماده شتر نخست آب خورنده. (ناظم الاطباء). تأنیث ناهل است. رجوع به ناهل شود
آینده و روندۀ در آب خور. (منتهی الارب) (آنندراج). گروه آینده و رونده در آبخور. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغه). ج، نهال، نواهل، ماده شتر نخست آب خورنده. (ناظم الاطباء). تأنیث ناهل است. رجوع به ناهل شود
تأنیث ناشر است. رجوع به ناشر شود، زمینی که گیاه خشک شده رویاند. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج) : الناشره من الارض، التی اهتز نباتها و استوت و رویت من المطر. (معجم متن اللغه). زمینی که با فرارسیدن بهار گیاه رویاند، ارض ناشره، زمینی بلند آب. (مهذب الاسماء)
تأنیث ناشر است. رجوع به ناشر شود، زمینی که گیاه خشک شده رویاند. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج) : الناشره من الارض، التی اهتز نباتها و استوت و رویت من المطر. (معجم متن اللغه). زمینی که با فرارسیدن بهار گیاه رویاند، ارض ناشره، زمینی بلند آب. (مهذب الاسماء)
پی درون و بیرون رش دست و بازو. و یا رگ بازو، و پی درون ذراع یا بیرون آن. ج، نواشر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). رگ اندرون ساق دست. (مهذب الاسماء)
پی درون و بیرون رش دست و بازو. و یا رگ بازو، و پی درون ذراع یا بیرون آن. ج، نواشر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). رگ اندرون ساق دست. (مهذب الاسماء)
غنیمت. (منتهی الارب) (آنندراج) (معجم متن اللغه) (المنجد) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، فرزند فرزند. (ترجمان علامه جرجانی). نواسه. (مهذب الاسماء). نبیره. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ولدالولد. (معجم متن اللغه) (از اقرب الموارد) (المنجد). نوه. نواسه. فرزندزاده. بچه زاده. قال اﷲ تعالی: و وهبنا له اسحق و یعقوب نافله. (قرآن 72/21) ، دهش. (منتهی الارب). عطیه. (المنجد) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). هر عطیه ای که تبرع جوید بدان بخشنده اش از صدقه یا کار خیر. (از معجم متن اللغه). عطیه و بخشش غیرواجب. (غیاث اللغات). ج، نوافل: هو کثیرالنوافل، کثیرالعطایا و الفواضل. (المنجد) ، عبادتی که واجب نبوده است. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). انجام دادن آنچه که عمل بدان بر تو فرض و واجب نباشد. (از المنجد). آنچه که زائد بر فریضه باشد. (از اقرب الموارد). عبادتی که بر بنده واجب نباشد. (غیاث اللغات) (از معجم متن اللغه). طاعت که نه فریضه بود. (السامی). طاعتی که فریضه نباشد. (ترجمان علامه جرجانی). ما تفعلوا مما لایجب. (اقرب الموارد). تطوع. طاعتی که نه فریضه بود و نه سنت. طاعت زیاده. طاعت افزونی. (یادداشت مؤلف). ج، نوافل. - نماز نافله، نماز سنت که واجب نباشد. نمازهای مستحبی زیاد است و آنها را نافله گویند، در میان نمازهای نافله به نافله های شبانه روز بیشتر سفارش شده و آنها در غیر روز جمعه سی وچهار رکعتند. هشت رکعت آن نافلۀ ظهر، هشت رکعت نافلۀ عصر، چهار رکعت نافلۀ مغرب، دو رکعت نافلۀ عشا، یازده رکعت نافله شب و دو رکعت نافلۀ صبح و چون دو رکعت نافلۀ عشاء بنابر احتیاط باید نشسته خوانده شود یک رکعت حساب می شود و در روزهای جمعه بر شانزده رکعت نافلۀ ظهر وعصر چهار رکعت اضافه می شود. از یازده رکعت نافلۀ شب هشت رکعت آن باید به نیت نافلۀ شب و دو رکعت آن به نیت نماز شفع و یک رکعت آن به نیت نماز وتر خوانده شود. نمازهای نافله را می شود نشسته خواند و نافلۀ ظهر و عصر و عشاء را در سفر نباید خواند. (ذخیرهالعباد آیت اﷲ فیض چ قم ص 89) : خدایگان جهان مر نماز نافله را به جای ماند و ببست از پی فریضه ازار. ابوحنیفۀ اسکافی (از تاریخ بیهقی ص 280). ای طاعت تو فرض و دگر نافله ها وز بخشش تو قافله در قافله ها. مسعودسعد. در سیزده ساعت شب صد نافله کردستی با چارده مه فرضی بگذار به صبح اندر. خاقانی. هر ساعت به طاعت مشغول شدی و نافله ای و تطوعی برآوردی. (سندبادنامه ص 191). - امثال: فریضه چون آمد نافله برمی خیزد
غنیمت. (منتهی الارب) (آنندراج) (معجم متن اللغه) (المنجد) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، فرزند فرزند. (ترجمان علامه جرجانی). نواسه. (مهذب الاسماء). نبیره. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ولدالولد. (معجم متن اللغه) (از اقرب الموارد) (المنجد). نوه. نواسه. فرزندزاده. بچه زاده. قال اﷲ تعالی: و وهبنا له اسحق و یعقوب نافله. (قرآن 72/21) ، دهش. (منتهی الارب). عطیه. (المنجد) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). هر عطیه ای که تبرع جوید بدان بخشنده اش از صدقه یا کار خیر. (از معجم متن اللغه). عطیه و بخشش غیرواجب. (غیاث اللغات). ج، نوافل: هو کثیرالنوافل، کثیرالعطایا و الفواضل. (المنجد) ، عبادتی که واجب نبوده است. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). انجام دادن آنچه که عمل بدان بر تو فرض و واجب نباشد. (از المنجد). آنچه که زائد بر فریضه باشد. (از اقرب الموارد). عبادتی که بر بنده واجب نباشد. (غیاث اللغات) (از معجم متن اللغه). طاعت که نه فریضه بود. (السامی). طاعتی که فریضه نباشد. (ترجمان علامه جرجانی). ما تفعلوا مما لایجب. (اقرب الموارد). تطوع. طاعتی که نه فریضه بود و نه سنت. طاعت زیاده. طاعت افزونی. (یادداشت مؤلف). ج، نوافل. - نماز نافله، نماز سنت که واجب نباشد. نمازهای مستحبی زیاد است و آنها را نافله گویند، در میان نمازهای نافله به نافله های شبانه روز بیشتر سفارش شده و آنها در غیر روز جمعه سی وچهار رکعتند. هشت رکعت آن نافلۀ ظهر، هشت رکعت نافلۀ عصر، چهار رکعت نافلۀ مغرب، دو رکعت نافلۀ عشا، یازده رکعت نافله شب و دو رکعت نافلۀ صبح و چون دو رکعت نافلۀ عشاء بنابر احتیاط باید نشسته خوانده شود یک رکعت حساب می شود و در روزهای جمعه بر شانزده رکعت نافلۀ ظهر وعصر چهار رکعت اضافه می شود. از یازده رکعت نافلۀ شب هشت رکعت آن باید به نیت نافلۀ شب و دو رکعت آن به نیت نماز شفع و یک رکعت آن به نیت نماز وتر خوانده شود. نمازهای نافله را می شود نشسته خواند و نافلۀ ظهر و عصر و عشاء را در سفر نباید خواند. (ذخیرهالعباد آیت اﷲ فیض چ قم ص 89) : خدایگان جهان مر نماز نافله را به جای ماند و ببست از پی فریضه ازار. ابوحنیفۀ اسکافی (از تاریخ بیهقی ص 280). ای طاعت تو فرض و دگر نافله ها وز بخشش تو قافله در قافله ها. مسعودسعد. در سیزده ساعت شب صد نافله کردستی با چارده مه فرضی بگذار به صبح اندر. خاقانی. هر ساعت به طاعت مشغول شدی و نافله ای و تطوعی برآوردی. (سندبادنامه ص 191). - امثال: فریضه چون آمد نافله برمی خیزد
تأنیث ناقل است. (از فرهنگ نظام) (از اقرب الموارد) ، مردم از جائی به جائی رونده، خلاف قطان. (منتهی الارب). ضدالقاطنین. (معجم متن اللغه). مردمی که از جائی به جائی روند و ساکن و متوطن در جائی نباشد، خلاف قطان. (ناظم الاطباء). ج، نواقل، کسانی که از قومی به قومی دیگر منتقل شوند. (مرصع) ، بلائی از بلاهای روزگار. (معجم متن اللغه). نواقل الدهر، ای نوائبه التی تنقل من حال الی حال، یقال: اصابته نواقل الدهر. رجوع به نواقل شود
تأنیث ناقل است. (از فرهنگ نظام) (از اقرب الموارد) ، مردم از جائی به جائی رونده، خلاف قطان. (منتهی الارب). ضدالقاطنین. (معجم متن اللغه). مردمی که از جائی به جائی روند و ساکن و متوطن در جائی نباشد، خلاف قطان. (ناظم الاطباء). ج، نواقل، کسانی که از قومی به قومی دیگر منتقل شوند. (مرصع) ، بلائی از بلاهای روزگار. (معجم متن اللغه). نواقل الدهر، ای نوائبه التی تنقل من حال الی حال، یقال: اصابته نواقل الدهر. رجوع به نواقل شود
تأنیث ناشط. (اقرب الموارد). رجوع به ناشط شود، ناقۀ شدیدالسیر. (آنندراج از فرهنگ وصاف) ، گشاینده و بیرون کشنده. (آنندراج از وصاف) ، زن شادمان و خرسند. (ناظم الاطباء)
تأنیث ناشط. (اقرب الموارد). رجوع به ناشط شود، ناقۀ شدیدالسیر. (آنندراج از فرهنگ وصاف) ، گشاینده و بیرون کشنده. (آنندراج از وصاف) ، زن شادمان و خرسند. (ناظم الاطباء)
اسم صنم ذکر مع الاساف لانها متلازمان. (معجم البلدان). نام بتی است. (آنندراج). نام زنی و بت. (منتهی الارب). نام بتی در مروه بوده. (مفاتیح). یکی از بت های قریش. (المنجد). مؤلف امتاع الاسماع آرد: اساف و نایله، دو بت اند از بتان مشرکان که به مکه بودند. (امتاع الاسماع ص 240 و 360) و نیز نویسد: در پیرامون خانه کعبه 360 بت بوده از آن جمله اساف و نائله. (از امتاع الاسماع ص 383). و نیز آرد که ابوسفیان سر خود را نزد اساف و نائله بتراشید و برای آن دو بت قربانی کرد و سر آن دو را بخون مسح نمود و گفت تا بمیرم شما را پرستش خواهم کرد چنانکه پدرم کرد. (امتاع الاسماع). اساف و نائله نیز از بت های مکه ودو قطعه سنگ بوده در محل زمزم که قریش نزد آنها قربانی میکرده اند. (تاریخ اسلام ص 36). دو صنم قریش... که آنها را اساف و نایله نام بود. (حبیب السیر ج 1 ص 287). طایفه ای گفته اند که موجب عبادت اصنام در میان ذریت اسماعیل علیه السلام آن شد که اساف و نایله که مردی و زنی بودند از بنی جرهم بواسطۀ کمال شرارت نفس واشتعال نایرۀ شهوت در نفس خانه کعبه با هم مباشرت نمودند و جبار شدیدالانتقام هر دو را سنگ گردانیده مردم آن دو جسد سنگین را از بیت الله بیرون آوردند، اساف را بر سر کوه صفا و نایله را بر مروه نصب کردند و به مرور ایام شهور و اعوام ساکنان مکۀ مبارکه به پرستش آنها مشغول گشتند و به اعتقاد زمره ای آنکه نخست شخصی که... مردم را به عبادت اساف و نایله مأمور گردانید عمرو بن طی خزاعی بود. (حبیب السیر ج 1 ص 57)
اسم صنم ذکر مع الاساف لانها متلازمان. (معجم البلدان). نام بتی است. (آنندراج). نام زنی و بت. (منتهی الارب). نام بتی در مَروَه بوده. (مفاتیح). یکی از بت های قریش. (المنجد). مؤلف امتاع الاسماع آرد: اساف و نایله، دو بت اند از بتان مشرکان که به مکه بودند. (امتاع الاسماع ص 240 و 360) و نیز نویسد: در پیرامون خانه کعبه 360 بت بوده از آن جمله اساف و نائله. (از امتاع الاسماع ص 383). و نیز آرد که ابوسفیان سر خود را نزد اساف و نائله بتراشید و برای آن دو بت قربانی کرد و سر آن دو را بخون مسح نمود و گفت تا بمیرم شما را پرستش خواهم کرد چنانکه پدرم کرد. (امتاع الاسماع). اساف و نائله نیز از بت های مکه ودو قطعه سنگ بوده در محل زمزم که قریش نزد آنها قربانی میکرده اند. (تاریخ اسلام ص 36). دو صنم قریش... که آنها را اساف و نایله نام بود. (حبیب السیر ج 1 ص 287). طایفه ای گفته اند که موجب عبادت اصنام در میان ذریت اسماعیل علیه السلام آن شد که اساف و نایله که مردی و زنی بودند از بنی جرهم بواسطۀ کمال شرارت نفس واشتعال نایرۀ شهوت در نفس خانه کعبه با هم مباشرت نمودند و جبار شدیدالانتقام هر دو را سنگ گردانیده مردم آن دو جسد سنگین را از بیت الله بیرون آوردند، اساف را بر سر کوه صفا و نایله را بر مروه نصب کردند و به مرور ایام شهور و اعوام ساکنان مکۀ مبارکه به پرستش آنها مشغول گشتند و به اعتقاد زمره ای آنکه نخست شخصی که... مردم را به عبادت اساف و نایله مأمور گردانید عمرو بن طی خزاعی بود. (حبیب السیر ج 1 ص 57)
دختر سعد صحابیه است. (منتهی الارب). صحابه افرادی بودند که در جریان نزول وحی، شاهد زنده ی اتفاقات تاریخی اسلام بودند. حضور این افراد در کنار پیامبر باعث شد سنت نبوی از طریق آنان به نسل های بعد منتقل شود. اصطلاح «صحابی» در منابع اسلامی، منزلتی ویژه دارد و به افراد خاصی تعلق می گیرد. صحابه پل ارتباطی بین پیامبر و نسل های بعدی مسلمانان بودند.
دختر سعد صحابیه است. (منتهی الارب). صحابه افرادی بودند که در جریان نزول وحی، شاهد زنده ی اتفاقات تاریخی اسلام بودند. حضور این افراد در کنار پیامبر باعث شد سنت نبوی از طریق آنان به نسل های بعد منتقل شود. اصطلاح «صحابی» در منابع اسلامی، منزلتی ویژه دارد و به افراد خاصی تعلق می گیرد. صحابه پل ارتباطی بین پیامبر و نسل های بعدی مسلمانان بودند.
لحمه ناشزه، گوشت برآمده بر جسم. (از اقرب الموارد). تأنیث ناشز است. رجوع به ناشز شود، زنی که از اطاعت شرعی مرد بیرون رود، در آن صورت حق نفقه و کسوه ندارد. (فرهنگ نظام). زن سرکش که امتناع از شوهر خود کند و به وی دست ندهد. (ناظم الاطباء). در اصطلاح فقهاء زنی است که از اطاعت شوهر خود سرپیچی کند و همچنان که زن ناشزه باشد گاه باشد که نشوز از شوی پدید گردد چنانکه حقوق زن را نپردازد. (از شرایع الاسلام) (کشاف اصطلاحات الفنون). زن ناسازگار. زن س-رک-ش. زن نافرمان. زن ن-اس-ازوار
لحمه ناشزه، گوشت برآمده بر جسم. (از اقرب الموارد). تأنیث ناشز است. رجوع به ناشز شود، زنی که از اطاعت شرعی مرد بیرون رود، در آن صورت حق نفقه و کسوه ندارد. (فرهنگ نظام). زن سرکش که امتناع از شوهر خود کند و به وی دست ندهد. (ناظم الاطباء). در اصطلاح فقهاء زنی است که از اطاعت شوهر خود سرپیچی کند و همچنان که زن ناشزه باشد گاه باشد که نشوز از شوی پدید گردد چنانکه حقوق زن را نپردازد. (از شرایع الاسلام) (کشاف اصطلاحات الفنون). زن ناسازگار. زن س-رک-ش. زن نافرمان. زن ن-اس-ازوار
سختی زمانه. بلای سخت. (منتهی الارب) (آنندراج). مصیبت شدیدی که بر مردم فرود آید. (اقرب الموارد). سختی و حوادث زمانه. (غیاث اللغات) (منتخب اللغه). الشدیده من شدائد الدهر. (معجم متن اللغه). سختی زمانه. بلائی که بمردم رسد. (شمس اللغات). واقعه. (مهذب الاسماء). بلا. ملمّه. حادثه. پیشامد. ج، نوازل. نازلات: بلائی عظیم و نازله ای شگرف این ساعت ببرکت تو از من مدفوع شده است. (سندبادنامه ص 131). چنین دشمن از پای درآورده و چنین نازله ای دفع کرده. (سندبادنامه ص 152). هر عاقلی اسیر عاقله ای و هر کاملی مبتلی به نازله ای. (جهانگشای جوینی) ، چیزی. یقال: ما عنده نازله، ای شی ٔ. (مهذب الاسماء)
سختی زمانه. بلای سخت. (منتهی الارب) (آنندراج). مصیبت شدیدی که بر مردم فرود آید. (اقرب الموارد). سختی و حوادث زمانه. (غیاث اللغات) (منتخب اللغه). الشدیده من شدائد الدهر. (معجم متن اللغه). سختی زمانه. بلائی که بمردم رسد. (شمس اللغات). واقعه. (مهذب الاسماء). بلا. ملمّه. حادثه. پیشامد. ج، نوازل. نازلات: بلائی عظیم و نازله ای شگرف این ساعت ببرکت تو از من مدفوع شده است. (سندبادنامه ص 131). چنین دشمن از پای درآورده و چنین نازله ای دفع کرده. (سندبادنامه ص 152). هر عاقلی اسیر عاقله ای و هر کاملی مبتلی به نازله ای. (جهانگشای جوینی) ، چیزی. یقال: ما عنده نازله، ای شی ٔ. (مهذب الاسماء)
شهری است در طبرستان در پنج فرسخی چالوس. سرزمین خرم سرسبزی است در سهل طبرستان و آن را ناتل هم گویند. از آنجاست: ابوالحسن علی بن ابراهیم بن عمرالحلبی الناتلی متوفی در 517. (از معجم البلدان). رجوع به ناتل شود
شهری است در طبرستان در پنج فرسخی چالوس. سرزمین خرم سرسبزی است در سهل طبرستان و آن را ناتل هم گویند. از آنجاست: ابوالحسن علی بن ابراهیم بن عمرالحلبی الناتلی متوفی در 517. (از معجم البلدان). رجوع به ناتل شود