جدول جو
جدول جو

معنی ناشفتن - جستجوی لغت در جدول جو

ناشفتن
(کَ)
نیاشفتن. ناآشفتن. مقابل آشفتن
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اشکفتن
تصویر اشکفتن
شکفتن، باز شدن غنچۀ گل یا شکوفۀ درخت، از هم باز شدن
کنایه از شاد شدن، خوشحال شدن، کنایه از باز شدن لب ها هنگام تبسم، خندان شدن
شگفتن، شگفته شدن، شکفته شدن، اشگفیدن، شکفیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناسفته
تصویر ناسفته
ناسوده، نابسود، دست نخورده، سوراخ نشده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناشکفته
تصویر ناشکفته
شکفته نشده، بازنشده
فرهنگ فارسی عمید
(لَ بَ)
نگفتن. مقابل گفتن:
سخن آنگه کند حکیم آغاز
یا سرانگشت سوی لقمه دراز
که ز ناگفتنش خلل زاید
یا ز ناخوردنش بجان آید.
سعدی.
چه گویم که ناگفتنم خوشتر است
زبان در دهان پاسبان سر است.
؟
رجوع به گفتن شود
لغت نامه دهخدا
ابن ابراهیم بن ورکوت بن ورتنتک، وی پدر ابویعقوب یوسف حکمران مراکش است وبهمین جهت خاندان وی را که به امارت رسیده اند، بنی تاشفین هم نامیده اند، مؤلف قاموس الاعلام ترکی در ترجمه بنی تاشفین آرد: نام یکی از فروع دولت مرابطین است که در اواسط قرن پنجم هجری در مغرب اقصی حکمرانی می کردند، اول پادشاهشان یوسف بن تاشفین بود ... و پس از وی پسرش علی جانشین او شد، این یکی هم پسرش تاشفین را به اندلس فرستاد وی نیز ببعض فتوحات نائل گردید و در اواخر سلطنتش عبدالمؤمن زناتی ظهور نمود و در همین اوان کوکب اقبال دولت مرابطین افول کرد و سلالۀ بنی تاشفین منقرض گردید، رجوع به ابویعقوب یوسف بن تاشفین و ابوالحسن علی بن یوسف بن تاشفین و غزالی نامه ص 253 و ص 375 و حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 573 و 574 و تاشفین عبدالعزیز ابوعمر شود
عبدالعزیز ابوعمر بن علی بن یوسف بن تاشفین (537-541 هجری قمری)، سومین و آخرین حکمران بنی تاشفین از فروع دولت مرابطین معروف به ملثمین است در سال 537 هجری قمری پس از وفات پدرش ابوالحسن علی بن یوسف در مراکش به حکومت رسید، در این هنگام عبدالمؤمن زناتی بانی دولت موحدین ظهورکرد، تاشفین سه سال با وی جنگ کرد، آخر در ’وهران’ کشته شد و چون فرزندی هم نداشت دولت بنی تاشفین و مرابطین از بین رفت و تمام مغرب و اندلس بدست موحدین افتاد، تاشفین مردی شجاع و باحزم بود و دوران حکمرانیش بیش از پنج سال طول نکشید، رجوع به قاموس الاعلام ترکی و حلل السندسیه ج 2 ص 318 و الاعلام زرکلی ج 1 ص 161 وطبقات سلاطین اسلام ترجمه مرحوم اقبال ص 50 و حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 574، 575، 580 و ابوعمر تاشفین شود
لغت نامه دهخدا
(فَ تَ)
قسمی بلور. نوعی شیشه
لغت نامه دهخدا
(کَ کَ دَ)
شکفته شدن.
لغت نامه دهخدا
(لَ صَ)
مقابل آشفتن. (یادداشت مؤلف). رجوع به آشفتن شود
لغت نامه دهخدا
(کَ دَ ءَ)
نسفتن. سوراخ نکردن. مقابل سفتن. رجوع به سفتن شود
لغت نامه دهخدا
(کَ وَ)
نشکفتن. مقابل شکفتن. رجوع به شکفتن شود
لغت نامه دهخدا
(کَ هََ سَ)
نخفتن. خواب نکردن. نخوابیدن. بیدار ماندن. به خواب نرفتن:
که بر ساز کامد گه رفتنت
سرآمد نژندی و ناخفتنت.
فردوسی.
من از ناخفتن شب مست مانده
چو شمشیری قلم در دست مانده.
نظامی.
شکایت پیش از این روزی ز دست خواب میکردم
به غم خواران و نزدیکان، کنون از دست ناخفتن.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(کَ هََ لَ)
نرفتن. مقابل رفتن. رجوع به رفتن شود
لغت نامه دهخدا
(کَ وَهْ)
نشنفتن. مقابل شنفتن. رجوع به شنفتن شود
لغت نامه دهخدا
(کَ عَ رَ)
نشستن. مقابل شستن. رجوع به شستن شود
لغت نامه دهخدا
(اُ تَهْ شُ دَ)
مدح گفتن. ستایش کردن. بستودن. حمد گفتن. مدح کردن. اثناء. استثناء:
منت با این همه ثنا گویم
در جهان تا همی ثناباشد.
مسعودسعد
لغت نامه دهخدا
(لَ دَ / دِ)
نیاشفته. ناآشفته. که آشفته و پریشان نیست. مقابل آشفته. رجوع به آشفته شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ناخفتن
تصویر ناخفتن
بیدارماندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشکفتن
تصویر اشکفتن
شکفته شدن، شکوفه آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثناگفتن
تصویر ثناگفتن
مدح گفتن ستایش کردن
فرهنگ لغت هوشیار
منفعل شدن از کرده یا گفته خود. پس ازآنکه طرف دلیلی آشکارا آودر مجاب شدن مغلوب گریدن، (قمار) ورق خود را که بنظر برنده نیست بعلامت عدم شرکت در بازی بزمین انداختن
فرهنگ لغت هوشیار
جمع ناشر، پراگنشگران پراکنندگان جمع ناشر در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
بی تانی فورا: ناگهانی خود عسس او را گرفت مشت و چوبش زد ز صفرا ناشکفت. (مثنوی لغ) توضیح در لغت. بمعنی بی محابا و بی ملاحظه آمده. شکفته نشده باز نشده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناشکفته
تصویر ناشکفته
شکفته نشده باز نشده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامختن
تصویر نامختن
ناآموختن نیاموختن مقابل آمختن آموختن
فرهنگ لغت هوشیار
نخوابیده بیدار مانده، بیداردل هوشیار، جمع ناخفتگان: همان چون سر آری بسوی نشیب ز نا خفتگان بر تو آید نهیب. (شا)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شنافتن
تصویر شنافتن
شنیدن و گوش دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناسفته
تصویر ناسفته
درست و بی رخنه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نارفتنی
تصویر نارفتنی
آنکه رفتنی نیست آن کس که نرود ماندنی، آنچه که نباید کرد نکردنی: (بلکه از متسوقان و مضربان و عاقبت نانگران و جوانان کار نادیدگان نیز کارها رفته است نارفتنی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نارفته
تصویر نارفته
آنکه هنوز عبور نکرده و نگذشته باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فارفتن
تصویر فارفتن
جاروب کردن باز روفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناتفته
تصویر ناتفته
آنچه که تفته نیست مقابل تفته
فرهنگ لغت هوشیار
((فَ تَ))
فرآورده های بلوری مات به صورت ظروف و اشیاء تزیینی نیمه شفاف که از نوعی خاک چینی ساخته شده اند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناسفته
تصویر ناسفته
((سُ تِ))
سوراخ نشده، دست نخورده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نارفته
تصویر نارفته
((رُ تَ یا ت))
جاروب نکرده، نروبیده
فرهنگ فارسی معین