جدول جو
جدول جو

معنی ناشده - جستجوی لغت در جدول جو

ناشده
(لَ دَ / دِ)
نشده. انجام نایافته، نرفته. مقابل شده. رجوع به شده شود:
ای در جوال عشوه علی وار ناشده
از حرص دانگانه به گفتار روزگار.
انوری
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ناشزه
تصویر ناشزه
زنی که اطاعت شوهر خود نکند و ناسازگاری و بدرفتاری کند
فرهنگ فارسی عمید
(شِ طَ)
تأنیث ناشط. (اقرب الموارد). رجوع به ناشط شود، ناقۀ شدیدالسیر. (آنندراج از فرهنگ وصاف) ، گشاینده و بیرون کشنده. (آنندراج از وصاف) ، زن شادمان و خرسند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نُو حَ / حِ کُ)
بازشده. شکفته، جدا شده از... رجوع به واشدن شود
لغت نامه دهخدا
(خوَیْ / خَیْ / خِیْ / خُیْ)
تازه شده. از صورت کهنگی به تازگی و نوی درآمده، تغییریافته. دگرگون شده. تحول یافته. که تغییرصورت و ظاهر داده است، حادث، برابر قدیم. (انجمن آرا) (آنندراج). نو. تازه. جدید. نوشو. (ناظم الاطباء) :
نو شده ای نوشده کهن شود آخر
گرچه به جان کوه قارنی به تن آهن.
ناصرخسرو.
کای نوشدگانی که می فزایید
یک روز بکاهید هم بر این سان.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
(بَ)
نیامده. ناآمده، به وقوع ناپیوسته. واقعنشده:
یکی حال از گذشته دی دگر از نامده فردا
همی گویند پنداری که وخشورند یا کندا.
دقیقی.
از رفته و نامده چه گویم
چون حاصل عمرم این زمان است.
عطار.
- امثال:
اجل نامده قوی زره است.
سنائی
لغت نامه دهخدا
(شِ بَ)
تأنیث ناشب. (المنجد). رجوع به ناشب شود، قومی که تیر می اندازند. مفردش ناشب است. (از معجم متن اللغه). گروه تیرانداز. (ناظم الاطباء). الرماه بالنشاب. (المنجد). تیرافکنان. تیراندازان
لغت نامه دهخدا
(کَ)
نشدن. مقابل شدن. رجوع به شدن شود
لغت نامه دهخدا
(شِ رَ)
ابن سمی الیزنی المصری. زمان پیغمبر اسلام رادرک کرد. وی از عمر و ابوعبید و جز آن دو روایت کند. (از حسن المحاضره فی اخبار مصر و القاهره ص 107)
لغت نامه دهخدا
(شِ رَ)
پی درون و بیرون رش دست و بازو. و یا رگ بازو، و پی درون ذراع یا بیرون آن. ج، نواشر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). رگ اندرون ساق دست. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(شِ رَ)
تأنیث ناشر است. رجوع به ناشر شود، زمینی که گیاه خشک شده رویاند. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج) : الناشره من الارض، التی اهتز نباتها و استوت و رویت من المطر. (معجم متن اللغه). زمینی که با فرارسیدن بهار گیاه رویاند، ارض ناشره، زمینی بلند آب. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(شِ زَ)
لحمه ناشزه، گوشت برآمده بر جسم. (از اقرب الموارد). تأنیث ناشز است. رجوع به ناشز شود، زنی که از اطاعت شرعی مرد بیرون رود، در آن صورت حق نفقه و کسوه ندارد. (فرهنگ نظام). زن سرکش که امتناع از شوهر خود کند و به وی دست ندهد. (ناظم الاطباء). در اصطلاح فقهاء زنی است که از اطاعت شوهر خود سرپیچی کند و همچنان که زن ناشزه باشد گاه باشد که نشوز از شوی پدید گردد چنانکه حقوق زن را نپردازد. (از شرایع الاسلام) (کشاف اصطلاحات الفنون). زن ناسازگار. زن س-رک-ش. زن نافرمان. زن ن-اس-ازوار
لغت نامه دهخدا
(گُ تَ دَ / دِ)
نیاژده. ناآژده. مقابل آژده
لغت نامه دهخدا
(عُ)
سوگند بردادن. (المصادر زوزنی). سوگند خورانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). سوگند دادن کسی را به خدا. نشاد. (از ناظم الاطباء) ، با کسی اشعار خواندن. (المصادر زوزنی)
لغت نامه دهخدا
(شِ لَ)
ران کم گوشت. (آنندراج) : فخذ ناشله، ران کم گوشت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رانی اندک گوشت. (مهذب الاسماء). الفخذ القلیله اللحم. ناسله. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
پشه. بق. (برهان قاطع) (آنندراج). پشه. (ناظم الاطباء) (شعوری) ، کنه. (برهان قاطع) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (شمس اللغات) (از فرهنگ رشیدی) (شعوری). و رجوع به نارد شود
لغت نامه دهخدا
(جِ دَ)
تأنیث ناجد. (المنجد). رجوع به ناجد شود. ج، نواجد
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
نچیده. رجوع به ناچیده و چده شود
لغت نامه دهخدا
(شِ)
طالب. (معجم متن اللغه). منادی کننده. طلب کننده. (فرهنگ نظام). او را ناشد نامند به خاطر برداشتن آواز در طلب چیزی. (از المنجد) ، شناساننده. (فرهنگ نظام) (از معجم متن اللغه). معرف. (المنجد) ، سوگندخورنده. (فرهنگ نظام). رجوع به نشاد شود
لغت نامه دهخدا
ناشره در فارسی مونث ناشر و سیاهرگ بازو، دستگاه پخش: در شکر سازی مونث ناشر، جمع ناشرات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناشله
تصویر ناشله
ران لاغر ران کم گوشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناشئه
تصویر ناشئه
مونث ناشی برنا: دخترک، تازه کار دختر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناهده
تصویر ناهده
نارپستان: دختر، شیر بیشه زن برآمده پستان دخترنار پستان، شیراسد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نابده
تصویر نابده
نابوده: خاقانی رازبان حالت ازنابده ترجمان ببینم. (خاقانی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نارده
تصویر نارده
کنه ای که بر تن جانوران چسبد و خون آنها را بمکد، پشه بق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناشد
تصویر ناشد
خواهنده، شناساننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نشده
تصویر نشده
جست و جوی گمشده
فرهنگ لغت هوشیار