جدول جو
جدول جو

معنی ناستائیدنی - جستجوی لغت در جدول جو

ناستائیدنی
(سِ دَ)
که قابل و لایق ستایش نیست. که نتوان آن را ستائید. نستودنی. ناستودنی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(سَ دَ)
که سرائیدنی نیست. که ازدر سرائیدن نیست. رجوع به سرائیدنی شود
لغت نامه دهخدا
(کُ)
نستودن. ناستودن. ستایش نکردن. نستائیدن. مقابل ستائیدن
لغت نامه دهخدا
(دَ)
نسائیدنی. که درخور سائیدن نیست. که سودن را نشاید. مقابل سائیدنی
لغت نامه دهخدا
(دَ)
مقابل پائیدنی. بی دوام. ناثابت. آنچه و یا آنکه درخور پائیدن نبود
لغت نامه دهخدا
(دَ)
که خائیدنی نیست. که قابل خائیدن نیست. مقابل خائیدنی. رجوع به خائیدنی شود
لغت نامه دهخدا
(دَ)
مقابل زائیدنی. رجوع به زائیدنی شود
لغت نامه دهخدا
(گُدَ / دِ)
ناستوده. مقابل ستائیده. رجوع به ستائیده شود
لغت نامه دهخدا
(دَ)
که سائیدنی نیست. که ازدر سابیدن نیست. مقابل سابیدنی. رجوع به سابیدنی شود
لغت نامه دهخدا
(کَوْءْ)
نسرائیدن. نسرودن. مقابل سرائیدن. رجوع به سرائیدن شود
لغت نامه دهخدا
(سِ دَ)
آنچه یا آن کسی که لایق ستایش باشد. رجوع به ستاییدن و ستاییدنی شود
لغت نامه دهخدا
(کَ)
نیاسائیدن. مقابل آسائیدن به معنی آسودن. نیاسودن:
منبلم بی زخم ناسایدتنم
عاشقم بر زخم ها بر می تنم.
مولوی.
، نسائیدن. نسودن. نسابیدن. مقابل سائیدن
لغت نامه دهخدا
(نَ دَ)
ناسائیدنی. که نرم و سائیده نشود. که قابل سحق و سائیدن نیست
لغت نامه دهخدا