جدول جو
جدول جو

معنی نازیک - جستجوی لغت در جدول جو

نازیک
(دخترانه)
نازی، منسوب به ناز
تصویری از نازیک
تصویر نازیک
فرهنگ نامهای ایرانی
نازیک
دهی است از دهستان گچلرات بخش پلدشت شهرستان ماکو، در 40هزارگزی جنوب پلدشت و در محل تقاطع راه ارابه رو پلدشت به جادۀ شوسۀ ماکو، در دامنۀ معتدل هوای مالاریاخیزی واقع است و 1091 تن سکنه دارد، اهالی آن فارسی را به لهجۀ ترکی تکلم می کنند، آبش از قنات و چشمه و محصولش غلات وحبوبات و پنبه است، اهالی به زراعت و گله داری مشغولند و صنعت دستی آنان جاجیم بافی است، راه ارابه رو دارد، دبستان دارد، جاجیم های نازیک در آذربایجان به خوبی مشهور است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4 ص 523)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تازیک
تصویر تازیک
تاجیک، غیر عرب و غیر ترک، آنکه به زبان فارسی تکلم کند، مردم فارسی زبان، فرزند عرب که در عجم پرورش یافته و بزرگ شده باشد، بیشتر در مقابل ترک استعمال می شود، طایفه ای از نژاد آرین ساکن ترکستان افغان، پامیر و ترکستان روس که اغلب به زبان فارسی تکلم می کنند
فرهنگ فارسی عمید
تاجیک. (برهان) (شرفنامۀ منیری) (ناظم الاطباء). تاژیک. (برهان) (شرفنامۀ منیری). غیرعرب وترک. (برهان) (شرفنامۀ منیری) (آنندراج) (انجمن آرا). نسل ایرانی و فارسی زبان. (فرهنگ نظام). ’تات’ بمعنی تازیک و تاجیک یعنی فارسی زبانان. (سبک شناسی بهار ج 3 ص 50). و رجوع به تاجیک شود: ما مردمان نو و غریب هستیم، رسمهای تازیکان ندانیم، قاضی به پیغام نصیحتها از ما بازنگیرد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 566). بوالحسن بخط خویش نسختی نبشت همه اعیان تازیک را در آن درآورد و عرضه کردند و هرکس گفت فرمان بردارم. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 608). و همه بزرگان سپاه رااز تازیک و ترک با خویشتن برد. (تاریخ بیهقی). صواب آن است که آن را [تاریخ یمینی را بعبارتی که به افهام نزدیک باشد و ترک و تازیک را در این ادراک افتد، بپارسی نقل کنی. (ترجمه تاریخ یمینی). تاج بخش عراق و خراسان سلطان تازیکان الاصفهبد الاعظم... (تاریخ طبرستان). از ترک تا تازیک تا هندو، اسامی همه ثبت کردند. (تاریخ جهانگشای جوینی). و آنچه شیوۀ تازیک وختای و مغول و هند و کشمیر است، بر کلیات هریک واقف شده و طریقۀ تقریر هر طایفه داند. (تاریخ غازانی چ کارل یان ص 172). در روزگار مغول چنان اتفاق افتاد که بتدریج مردم را معلوم شد که ایشان قضاه و دانشمندان را بمجرد دستار و درّاعه می شناسند و قطعاً از علم ایشان وقوفی و تمیزی ندارند. بدان سبب جهّال و سفها درّاعه و دستار وقاحت پوشیده بملازمت مغول رفتند... چون مدتی بر این موجب بود، علماء بزرگ دست از آن اشغال و اعمال بازداشتند... وزرا و حکام تازیک دست از ایشان بازنمی داشتند... و اگر مفسدی میخواست که عرض ایشان ببرد، مانع می شدند. (تاریخ غازانی ایضاً ص 238).
هردو از اقربای نزدیکند
فی المثل گرچه ترک و تازیکند.
آذری (از فرهنگ نظام).
، فرزند عرب در عجم زائیده شده و برآمده را نیز گویند. (برهان). بچۀ عرب که در عجم بزرگ شود. (شرفنامۀ منیری) ، تازیک لغتی است که پارسیان بر تازیان نام نهاده اند. (آنندراج) (انجمن آرا). در کتب قدما بمعنی تازی (عرب) هم استعمال شده اما در این معنی تازیکان دیده شده با الف و نون جمع یا نسبت. (فرهنگ نظام). این کلمه از پهلوی مأخوذ است و در زبان اخیر تاژیک بمعنی عرب آمده است. رجوع به تازی شود، اصلی است ترکان را. (شرفنامۀ منیری). رجوع به تاجیک و تازک و تازی و تاژیک شود
لغت نامه دهخدا
به هندی دروغ است. (یادداشت لغت نامه). رجوع به درونج شود، منسوخ یافتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
باریکی، نا ستبری، لطافت ظرافت، بناز پروردگی نازنینی، نغزی دلکشی، قابلیت اهمیت خطیر بودن: (و بی مراجعت و استقصا کاری نگزارد تا نازکی این حادثه بر هیچ دانا و نادان پوشیده نماندی، {شکنندگی زودشکنی، تردی، نرمی، حساسیت زودرنجی، خوش طبعی نزاکت، کم رنگی رقت: (و سرخی و سفیدی و نازکی رنگ روی نشان درستی وقوت اوست وزردی روی نشان گرمی اوست. {مقابل سیری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نازیب
تصویر نازیب
بد شکل زشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نازیرک
تصویر نازیرک
آنکه زیرک نباشد مقابل زیرک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تازیک
تصویر تازیک
تاجیک، غیر عرب و ترک نسل ایرانی و فارسی زبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نازیه
تصویر نازیه
شادمانی، خشم، تیزی و تندی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تازیک
تصویر تازیک
تازی، عرب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نازیب
تصویر نازیب
بدشکل، زشت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نازکی
تصویر نازکی
باریکی، نرمی و لطافت، حساسیت، زودرنجی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نازکی
تصویر نازکی
ركاكةً
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از نازکی
تصویر نازکی
Thinness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از نازکی
تصویر نازکی
minceur
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از نازکی
تصویر نازکی
薄さ
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از نازکی
تصویر نازکی
پتلاپن
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از نازکی
تصویر نازکی
רָזוּת
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از نازکی
تصویر نازکی
kelangsingan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از نازکی
تصویر نازکی
ความบาง
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از نازکی
تصویر نازکی
unene
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از نازکی
تصویر نازکی
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از نازکی
تصویر نازکی
sottigliezza
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از نازکی
تصویر نازکی
얇음
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از نازکی
تصویر نازکی
incelik
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از نازکی
تصویر نازکی
পাতলাতা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از نازکی
تصویر نازکی
पतलापन
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از نازکی
تصویر نازکی
Dünne
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از نازکی
تصویر نازکی
худорлявість
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از نازکی
تصویر نازکی
худоба
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از نازکی
تصویر نازکی
cienkość
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از نازکی
تصویر نازکی
delgadez
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از نازکی
تصویر نازکی
magreza
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از نازکی
تصویر نازکی
dunheid
دیکشنری فارسی به هلندی