ماده ای که باردار نشده و نزائیده باشد. (ناظم الاطباء) ، عقیم. نازا. سترون. (ترجمان القرآن). عقیم. بی بر. (ناظم الاطباء). عقیم. عقام. عاقر. (از منتهی الارب). نازا: چون خواهد که از شتر و گاو زکوه بدهد باید که هر گوسفند زاینده و نازاینده ای بشمرد. (تاریخ قم ص 175). - نازاینده شدن، عقر. عقم. عقاره. (از ترجمان القرآن) (دهار) (تاج المصادر) (منتهی الارب). - نازاینده گردانیدن، اعقام. (تاج المصادر بیهقی). تعقیم. (منتهی الارب). عقیم کردن. سترون کردن. نازا کردن
ماده ای که باردار نشده و نزائیده باشد. (ناظم الاطباء) ، عقیم. نازا. سترون. (ترجمان القرآن). عقیم. بی بر. (ناظم الاطباء). عقیم. عقام. عاقر. (از منتهی الارب). نازا: چون خواهد که از شتر و گاو زکوه بدهد باید که هر گوسفند زاینده و نازاینده ای بشمرد. (تاریخ قم ص 175). - نازاینده شدن، عقر. عقم. عقاره. (از ترجمان القرآن) (دهار) (تاج المصادر) (منتهی الارب). - نازاینده گردانیدن، اعقام. (تاج المصادر بیهقی). تعقیم. (منتهی الارب). عقیم کردن. سترون کردن. نازا کردن
برآورنده. عمارت کننده. آنکه بنیان عمارتی نهدو آن را برآورد. بنّا: و نامهای ایشان و نامهای بناکنندگان ایشان. (تاریخ قم ص 60). زیرا که مشهور و منسوبند با بناکنندگان آن. (تاریخ قم ص 60)
برآورنده. عمارت کننده. آنکه بنیان عمارتی نهدو آن را برآورد. بنّا: و نامهای ایشان و نامهای بناکنندگان ایشان. (تاریخ قم ص 60). زیرا که مشهور و منسوبند با بناکنندگان آن. (تاریخ قم ص 60)