نازپرور. نازپرورد. رجوع به نازپرورد شود: نازپروردۀ هزار نیاز پردۀ رمز برگرفت از راز. نظامی. چو شد نازپرورده آن شاخ سرو خرامنده شد چون خرامان تذرو. نظامی
نازپرور. نازپرورد. رجوع به نازپرورد شود: نازپروردۀ هزار نیاز پردۀ رمز برگرفت از راز. نظامی. چو شد نازپرورده آن شاخ سرو خرامنده شد چون خرامان تذرو. نظامی
پرورش نیافته. پرورده نشده، ناتمام. ناقص. کامل نشده. (یادداشت مؤلف). مقابل پرورده. رجوع به پرورده شود: در علاج زنیکه بچۀ ناپرورده از وی بیفتد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
پرورش نیافته. پرورده نشده، ناتمام. ناقص. کامل نشده. (یادداشت مؤلف). مقابل پرورده. رجوع به پرورده شود: در علاج زنیکه بچۀ ناپرورده از وی بیفتد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
کسی که به ناز و نعمت بزرگ شده باشد. نازپرورده. (فرهنگ نظام). نازپرور. نازک طبع. نازک مزاج که تحمل سختی و شدت ندارد. که در ناز و نعمت پرورش یافته و زیسته است: کای خواجۀ خوب نازپرورد ره پرخطر است باز پس گرد. نظامی. وآن ساده سرین نازپرورد دانی که بزخم نیست درخورد. نظامی. نازپرورد بکر طبع مرا گم مکن با حجاب بازفرست. خاقانی. نازت بکشم که نازک اندامی بارت ببرم که نازپروردی. سعدی. ببخشای بر نالۀ عندلیب الا ای گل نازپرورد من. سعدی. بهار میوه چو نوروز نازپرورد است که تا بلوغ دهان برنگیرد از پستان. سعدی. نازپرورد تنعم نبرد راه به دوست عاشقی شیوۀ رندان بلاکش باشد. حافظ. دل حافظ که به دیدار تو خوگر شده بود نازپرورد وصال است مجو آزارش. حافظ. چه بار است بر جان پردرد من که خون شد دل نازپرورد من. نزاری قهستانی. نازپرورد هوا با نفس نتواند غزا زن که باشد لایق معجر چه مرد مغفراست ؟ جامی
کسی که به ناز و نعمت بزرگ شده باشد. نازپرورده. (فرهنگ نظام). نازپرور. نازک طبع. نازک مزاج که تحمل سختی و شدت ندارد. که در ناز و نعمت پرورش یافته و زیسته است: کای خواجۀ خوب نازپرورد ره پرخطر است باز پس گرد. نظامی. وآن ساده سرین نازپرورد دانی که بزخم نیست درخورد. نظامی. نازپرورد بکر طبع مرا گم مکن با حجاب بازفرست. خاقانی. نازت بکشم که نازک اندامی بارت ببرم که نازپروردی. سعدی. ببخشای بر نالۀ عندلیب الا ای گل نازپرورد من. سعدی. بهار میوه چو نوروز نازپرورد است که تا بلوغ دهان برنگیرد از پستان. سعدی. نازپرورد تنعم نبرد راه به دوست عاشقی شیوۀ رندان بلاکش باشد. حافظ. دل حافظ که به دیدار تو خوگر شده بود نازپرورد وصال است مجو آزارش. حافظ. چه بار است بر جان پردرد من که خون شد دل نازپرورد من. نزاری قهستانی. نازپرورد هوا با نفس نتواند غزا زن که باشد لایق معجر چه مرد مغفراست ؟ جامی
کسی که در نعمت و رفاه پرورش یافته، کسی که او را بناز و نعمت بار آورده باشند و تحمل سختی و مشقات ندارد: ناز پرورد تنعم نبرد راه بدوست عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد، (حافظ)
کسی که در نعمت و رفاه پرورش یافته، کسی که او را بناز و نعمت بار آورده باشند و تحمل سختی و مشقات ندارد: ناز پرورد تنعم نبرد راه بدوست عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد، (حافظ)